تقصیر خودت است! تو کمتر نیستی اما کمتر میشوی! زن، تقصیر خودت است! آنچه تو را برتر نمیکند چیزهای است که به شیوهی دیگری انجام دادی. همین، فرصت و بهانهای به مردان داد تا تو را به زیر بکشند و نیمی از وجودت را در زیرخاک فرو بَرند.هزاران سال است به همین شیوه حرکت کردی چطور انتظار نتیجهی متفاوتی داری!؟ اما اگر شیوهات را تغییر دهی، هم تو تغییر میکنی هم نتیجه! بخشی از شیوههایی که بکار گرفتی تبدیل به خصوصیات مختص زنانه شده، بخشی از سنتها و آیینهایی که بدان تن دادی و بخشی نیز از کمپنداری خودت است.
اینکه گریه میکنی تا حقت را بگیری بجای آنکه بر حقت پافشاری کنی. اینکه وقتی ازدواج نکنی فکر میکنی ترشیدهای. درحالیکه اغلب کسانی که ازدواج کردهاند بیشتر از لیته نیستند! اینکه منتظری در بستر، بیاید سراغت و نمیروی سراغش. اینکه هنوز نمیدانی ارضا شدنت چگونه است، پس نمیتوانی از رابطهای هم لذت ببری. پس نمیتوانی منیتات را در جنسیت خود بیابی. اینکه فکر میکنی چون ظریفی، پس شکنندهای. پس شکنندهای!
اینکه دستت به آچار نمیرود و منتظری دستان زمختی آن را بردارد. درحالیکه پیچ را زور نمیچرخاند، بلکه چفت شدن درست آچار بر اضلاع پیچ است و اندکی تمرکز و ذرهای حرکت لازم دارد. بگذار بگویم زور بازو را دایناسورها از همه بیشتر داشتند اما زودتر از همه منقرض شدند! بقا به زور نیست به هوش است. بگذار خاطرهای برایت نقل کنم:
در نیروگاه هستهای نطنز، مشغول بکار بودم. روزی عدهای میخواستند یک تابلوی برق سنگینوزن را یک متر جابجا کنند. ۱۶ مرد ریز و نیمهدرشت و درشت برای این کار کافی نبود، چون تابلو خیلی سنگین بود و ابعاد بزرگی داشت که در آغوش جا نمیشد حتی اگر دستان کاراگاه گجت را داشته باشی! هرکسی تا پای جان زور میزد و عرق میریخت، اما یک میلیمتر هم تابلوی آهنی تکان نخورد و هرچقدر پافشاری میکردند پایشان در جایی که بود بیشتر فرو میرفت! مهندس ناظری نظارهگرشان بود، پیشنهاد داد که بجای آنکه سعی کنید کل بدنهی تابلو را تکان دهید، ۳ نفر بالای تابلو را به عقب هُل بدهید، وقتی تابلو روی دوپایهی معلق شد با ذرهای فشار توسط دو نفر در هر دوسوی تابلو میشود آن را جابجا کرد. کاری که با ۱۶ نفر انجام نمیشد با ۵ نفر به نحو احسن انجام شد. با یافتن نقطهی ثقل، میتوان سنگینترین چیزها را جابجا کرد و با استفاده از هوش بجای زور میشود با حداقل نیرو، کارهای بیشتری کرد. کاری که مورچهها خوب از فهمش برمیآیند. تا وقتی که فکر کنی این زور است که برتر است همیشه کمتری. باید بفهمی که این هوش است که برتر است، نه زور.
زور اگر زور هوش باشد کار را از دست خواهد انداخت؛ در غیراینصورت زور دست، دست را از کار خواهد انداخت!
گوش کن قشنگم!
اینکه خود را هزار قلم میآرایی و بجای برتر بودن، لوند بودن را به رخ میکشی. اینکه کنج خانه مینشینی و خود را مدفون در گفتگوی تلفنی و حرفهای دیگران میکنی. اینکه لابهلای هزاران حرف تکراری، اندیشهات را دستمایهی تکرار بیهوده میکنی. تو را به زیر میکشند!
گوش کن نازنین!
اینکه وقتی رویای خودت را رقم نمیزنی، رویای همسر و فرزندان را را رقم خواهی زد. اینکه فقط رمان عاشقانه میخوانی. اینکه روی نقطهی ضعف مردان که سکس است بیشتر متمرکز میشوی. تو را کم خواهند پنداشت! در حالیکه تو تمام زندگی هستی. تو نه کمتر و نه برابر، بلکه بالاتر از هر مردی هستی. زیرا فلسفهی وجودی زن فراتر از این تساویهای روزمره است. زن، زندگی است آنچنان که واژهی زندگی برآمده از بینش آریایی است.
ببین، بانو!
زن، همه چیز است چه آن زمان که دختربچه است چه زمانی که جوان است و چه مادر شود و چه مادربزرگ، همیشه حجم بزرگی از زندگی را با حضورش میتواند رقم بزند. زن، پرستیدنی است. آدمی، نیروی برتر از خود را میپرستد. تمام پیامبران مرد بودند اما اکثر خدایان زناند. همیشه بوسهای هست بر حضور این الههی مقدس. گاهی بر لُپش، گاهی بر لبش، گاهی بر پیشانیاش و در آخر بر دستش!
زن، همیشه بالاتر بود منتها مردها این را برنتابیدند و او را پایینتر و حالا پس از کش و قوسهای فراوان، برابر میدانند!
---------
گفتم که خداوندا حوا ز چه آوردی؟ / گفتا همه مردی را در خلقت زن دیدم
خودت را دریاب، تو، زنی، زنِ زندگی نه، زن و زندگی! زنِ زندگی کسی است که خود را فدا میکند رویاهای خود را میکُشد، خود را نادیده میگیرد و قدمی برای بالا بردن خود نمیکند اما زن و زندگی، کسی است که زندگی میسازد به هر سبک و سیاقی که در آن حضور خودش ملکهی عمارت است و وجودش مملو از شهامت. زن، سازندهی زندگی است. خالق نسل است. باعث عشق است، زن همه چیز است و هیچ چیزی بیزن معنایی ندارد.
تو ظریفی، اما شکننده نیستی. تو لطیفی اما به زمختی درنمیآیی، تو رئوفی، اما مهرت نیست که تو را ضعیف کرده تو با مهربانی قویتری. چه دلهای سختی که به لفظ کلام شیرین و دل مهربانت، رام نشدهاند! تو نازکی، اما نارنجی نیستی! تو طنازی اما تنپرور نیستی. تو تمام صفات خوب یک الههی مقدس را در خود یکجا داری. چون تو مزین به خلقتی.
مادگیات سرشار از خلقت است. تو در رَحِمات میتوانی پیامبرانی را خلق کنی که انسان را هدایت کند. تو در دامنت میتوانی عشق بپرورانی. تو با موهای بلندت میتوانی، راه را نشان دهی. تو یکتایی. تو در آغوش گرمت میتوانی هر بذری را نهالی سرسبز کنی. تو زمین پاکی، تو آسمان احساسی. بدون تو، جهان به این شکل نبود. تو باعث خلق زیباییهای فراوانی. اگر مرکز خرید مجللی هست، اگر خانهی آنچنانی هست، اگر زیور آلاتی هست اگر مسکن و مأوایی هست همه بخاطر توست. چون تو قدیسی. آدمی برای خدایان همیشه زیباترین چیزها را تقدیم میکنند. تو پایهی خانوادهی، تو تداوم نسل انسانی. تو زن نیستی، تو آفریدگاری!
داستانهای هزار و یک شب شهرزاد و ملکهی چین و بسیاری دیگر نشان میدهد که زن میتواند همه چیز را تغییر دهد و زندگی جدیدی بسازد. در هر شرایطی! منظورم از اینکه تقصیر خودت است اینست که خود را کم میپنداری. میشود با همین ظرافت زنانه، نگاه به زن را تغییر داد. چون سرچشمهی زندگی از توست. تو میترایی، خدای بارانی، خدای آتش و خدای برکتی. تو آغازگری، آغازگر هم باش. نجوای فرهنگ و عشق به زن را در گوش فرزندانت بخوان. فرزندان، از بطن وجود تواند. از هیچکس این کار برنمیآید جز تو.
باور نداری؟ اگر باور نمیکنی پس زن بودنت را باور نداری...