سالها پیش، نشستن روی صندلی مدیریتی آرزوی من بود. پشت میز بزرگ و شیک و یک کازیو اشرافی پُر از چیزهای جورواجور روی آن! میگفتم اگر اینها در اختیارم باشد حتماً بهتر کار میکنم! چون خسته شده بودم از بس روی صندلیهای پرسشدهای نشستم که جای باسن خیلیها هنوز رویاش پیدا بود، قبل از نشستن، باید چک میکردی ببینی حجم باسنات با آنکس که پیش از تو روی آن نشسته یکیاست یا نه!؟ اگر کوچکتر بود وسط گودی میافتادی و اگر بزرگتر بود لبههای برآمده رانهایت را اذیت میکرد. نه چرخ داشت نه جک.
----
اما روزی که اتاق کارم مجهز به تمام آن چیزها شد. فقط یکبار روی آن صندلی مدیریتی و پشت آن میز آنچنانی نشستم! چون فهمیدم که با این صندلیهای مدیریتی نمیشود کار کرد! باور کنید، حتی نمیشود مدیریت کرد! صندلیهای مدیریتی دارای جک هیدرولیک! پایهی گردان ۳۶۰ درجه و پشتی تاشو ۱۸۰ درجه!، نرم و گرم و راحتند. وقتی رویاش بنشینی، آنقدر میچرخی تا سرگیجه بگیری و سپس از فرط گیجی باید لم بدهی روی پشتیاش که ۱۸۰ درجه هم عقب میرفت بعد جک هیدرولیکش بالا و پایین میشد تا در تراز مناسب برای یک خواب طولانی آماده شوی. بیشتر شبیه برانکار و تختخواب میشود تا صندلیی برای کار!
----
آنزمان بود که فهمیدم چرا مقامات مملکت و مدیران بسیاری از سازمانها، هیچکاری ازشان برنمیآید چون تمام تمرکز و وقتاشان چرخش ۳۶۰ روی صندلی است! زیرا وقتی رویاش مینشینی نگهداشتن وزن بدن روی نشیمنگاه نرم و پایهی چرخان و جک بالاپایین کن! و پشتی تاشو، هنر میخواهد. هنر مدیریتی! باید تمام تمرکزت روی این باشد که تعادلت را از دست ندهی در نتیجه فرصتی برای کار کردن میسر نمیشود. اکنون بههمراه سایر همکاران روی همان صندلی کارمندی مینشینم. میخواهم کار کنم نه آنکه مدیر باشم.