خرگوش بود اما نمیشنید!
#کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
زور داشت اما استفاده نمیکرد، قدرت داشت اما به کار نمیگرفت، ایده داشت اما اجرا نمیکرد. خلاق بود اما خلق نمیکرد. باسواد بود اما نمیآموخت، پولدار بود اما تجارت نمیکرد و… کدامیک از اینهاییم؟ تردیدی نیست که در وجود هر کدام از ما یک یا چندتایی از این ویژگیها هست اما اکثر مردم بهطرز مرموزی تا وقتی که از چیزی بهرهمندند ولو خدادادی باشد یا خودآوردی، آنرا به کار نمیگیرند. بسیاری منتظر معجزهی دیگری هستند و عدهی قلیلی فقط از آنچه که در درونشان جوانه زده خود را به تعالی میرسانند. اینکه دست روی دست بگذاریم و در کنجی حسرت بخوریم یا آنکه با تمام توان فقط به نبرد کسب پول برویم در هر حال این تمام زندگی نیست. تمام معنای حضور تو در این هستی نیست. ما تواناییهایی داریم و زمان مفیدی که تماماً در اختیار ماست و هر جور که خواستیم میتوانیم آنرا صرف کنیم اما بیشتر از آنکه صرفش کنیم، هدرش میدهیم آنهم فقط با سپری کردن روزها و لحظهها. به نسبت، قدرتها و استعدادهای کم و بیشی در نهان داریم اما شبیه رودهایی که به ناکجا آباد میروند، نه مزرعهای را سیرآب میکنند نه سدی را پُرآب و نه به دریا میل میکنند و نه به انتها. فقط و فقط در پهنهای آرامآرام پخش و پلا شده تا به نابودی ختم شوند. در فعلِ تمام تواناییهای ما اگر صرفکردن نباشد آن فعل، یک واژهی فرسوده است. فعل را باید صرف کرد. باید به اجرا گذاشت باید در عمل دید. اگر دنیایی از خصوصیات ناب هم در فردی نهادینه شود آش همان آش و کاسه همان کاسه نیست او دقیقاً میشود یک کاسهی بدون آش. که در آخر مبدل میشود به یک ظرف خالی اما پُر از کاش!