گفتم:"یه برادر بیکار دارم که معتاد هم هست خیلی تلاش کردم تا به روال عادی زندگیاش برگرده..."
گفت:"مثلا چیکار کردی!؟"
گفتم:"گفتن نداره، اما رهن خونهاش رو دادم، تا جایی که در توانم بود و از دستم بر میاومد هزینهی مخارج روزمرهی زندگی زن و بچهاش رو هم میدادم براش یه کار دست و پا کردم سه ماه نشده اومد بیرون، کمپ خوابوندمش شش ماه ترک کرد و باز رفت سراغ اون زهرماری، و... خیلی کارای دیگه!"
گفت:"الان چیکار میکنه!؟"
گفتم:"هیچی، با نداری و بیکاری و قرض و قول زندگی سگیاش رو ادامه میده... اما دیگه نمیخوام براش کاری بکنم."
گفت:"منم یه برادر بیکار و معتاد داشتم، اما هیچ کدوم از این کارهایی که تو کردی و براش نکردم، من عقیده دارم آدما باید خودشون برای خودشون تلاش کنن، تا کسی خودش نخواد تغییر کنه، هر تلاشی بیفایده است...مث تلاش تو."
گفتم:"برادر داشتی..! مگه الان نداری؟"
گفت:"نه دیگه ندارم، اینقد تزریق کرد تا مُرد...!"