هادی احمدی (سروش):

 کل هستی داد و ستد است، دادی که گاهی نمی‌ستد و می‌شود ضرر....

دادی که بیشتر از ارزش خودش ستانی می‌شود سود...

و داد و ستدی که عایدی چندانی نه برای داد تو دارد نه برای ستد او، یک تهاتر ساده است یک معامله‌ی پایاپای به‌ظاهر دو سر برد..

تمام زندگی تجارت است...

رنج تو در ازای بدست آوردن چیزی...

رفاقت ها و دوستی‌ها، روابط برادر و خواهری، پدر مادری و و زن و شوهری، فرزند و فرزندخواندگی...

نگو که محبت پدر و مادر جداست چون رضای دل مادر هم پاداش است پس معامله‌ای صورت گرفته...

حتی اگر از روی عشق کاری برای معشوق‌ات می‌کنی به‌ظاهر بی‌چشم‌داشت در دل هزار معامله با خود کرده‌ای که دل من چه ‌داشت و دل او چه داشت..

روابط کاری تو رئیس، تو با همکارانت و تو با غریبه‌های داخلی و خارجی...

سود و زیان همیشه در گردش روزهای زندگی است..

حتی تو با خودت هم در حال تجارتی!

اگر سراغ اعتیاد می‌روی می‌خواهی رنج اندیشه‌ات را با لذت فراموشی معامله کنی...

اگر سراغ سرقت می‌روی چون ته‌مانده آبروی‌ات را می‌خواهی با چیزی طاق بزنی...

اگر سراغ تنهایی می‌روی چون می‌خواهی باهم بودن‌های پر دردسر را با گوشه‌گیری‌های پر اثر معاوضه کنی...

جامعه را به تن می‌مالی چون از تنهایی خودت ملولی...

گاهی هم سراغ انکار خودت هم می‌روی چون می‌دانی هیچ وجودی مطلق نیست اما دست خالی بازمی‌گردی چون حتی خودت این انکار را با اینکه درست است نمی‌خواهی باور کنی و حتی اگر کسی انکارش را بفروشد هم نمی‌خری پس از چند روز از دست‌فروشی انکار خودت باز می‌گردی سر نقطه‌ی اول..

گاهی سر به دار می‌زنی تا شاید رها شوی از آشوب ذهن ادبی برای رسیدن دریای پرتلاطم به ساحل آرامش ابدی..

گاهی می‌خواهی عاشق شوی. از قبل کسی بوده که چیزی به‌اش فروختی و رفته و معامله را یک‌طرفه به پایان برده، می‌خواهی جبران مافات و ضرر کنی چوب حراج به دلت می‌زنی و می‌شوی هرزه‌ی بازار مکافات...

زندگی تجارت است و هر کدام از ما یک تاجریم...

تو نمی‌بخشی بی‌چشم‌داشت، نمی‌دهی بی‌انتظار، نمی‌گویی برای نشنیدن و نمی‌نویسی برای نخواندن... تو محبتی نمی‌کنی یک‌طرفه... حتی اگر از روی عشق باشد، حتی از روی ترحم باشد و یا از روی داشتن بسیار... باز امید به جبران محبت داری حتی اگر امروز در دجله بیاندازی امیدت این است که ایزد در بیابان! در روزهای تنگ‌دستی و تلخ می‌دهد باز...

حتی اگر بیابان و ایزد را انکار شوی باز ذهن‌ات متعلق به پاداش خوبی است... چیزی داده‌ای و در امید و ایمان ستاندنی! انتظار ستاندن در این تجارت گاهی همان لحظه‌است و گاهی عمری است و گاهی پس از عمر...

حتی اگر از روی انسان بودنت بدهی و از انسان انتظار دریافت نداشته باشی واگذارش می‌کنی به خدا و کائنات معامله‌ات را روحانی و ماورایی‌تر می‌کنی تا ستاندن‌هایت خاص‌تر شود...!

با این‌حال با دلت هم معامله‌ای کرده‌ای که این بازستانی محبت را در آینده باور کند!

زندگی معامله است...

به هر چیزی که عادت داریم و دل می بندیم هم نتیجه پاداش خوبی است نتیجه ترشح هورمون های مختلف است برای تشویق تو به انجام یک معامله همیشه پرخطر و یا گاهی پر سود...

  زندگی تماما تجارت است...

تجارت هم یک روز آمد دارد و یک روز نیامد.... برای کسب درآمد!


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x