روزی شاه ایرانزمین تمام هنرمندان کشور را فرا خواند تا هر کدام بهنحوی تصویر به دنیا آمدنش را از مادر ترسیم کنند.
نقاشان سریعاً دست به کار شدند و زنی زیبا کشیدند که کودکی زیبا و قدرتمند را به دنیا آورده. مجسمهسازان نیز به همین نحو، تندیس اغراقآمیزی از به دنیا آمدن شاه را بر روی سنگ بزرگی حک کردند. شاعران نیز زاده شدن شاه را به باب مدح و ستایش و اغراق سرودند.
اما هیچکدام از آنها چیزی نبود که شاه میخواست.
در میان همهی هنرمندان، شاه به نویسندهی پیری که روی یک تکهکاغذ، چیزی نوشته بود هزار سکهی طلا داد!
پیرمرد روی آن کاغذ نوشته بود: «و کودکی به دنیا آمد که بعدها شاه ایران شد!»