زمستان و برف سپیدْ نمودِ غمگینی از پیر شدن پیرزنی تنها بود!
او به داخل باغی رفت پُر از برف!
با دست، بهآرامی، برفها را کنار زد: هنوز چمنهای سبز را میتوانست زیر آنهمه برف سپید ببیند.
زمستان و برف سپیدْ نمودِ غمگینی از پیر شدن پیرزنی تنها بود!
او به داخل باغی رفت پُر از برف!
با دست، بهآرامی، برفها را کنار زد: هنوز چمنهای سبز را میتوانست زیر آنهمه برف سپید ببیند.