داستان من و نامیرا!
چندین سال پیش بود که از طرف آرش خانزادی دوست عزیز، قرار شد تا یک وب سایت برای گروه موسیقی نامیرا بسازم، اساسا تا آن زمان، از کارهای آرش خبر نداشتم، با اینکه سال ها در یک مجموعه خودرویی همکار بودیم اما از فعالیت های جانبی و هنری او و سایر همراهانش بی اطلاع بودم برای طراحی سایت هم جز نام دامنه و چند عکس و محتوای بسیار کم، خبری از نوع و حجم کارکرد این گروه موسیقی در دسترس نبود. البته بود! اما پراکنده بود و چون هرگز، چیزی از آثار آنها نشنیده بودم در نهایت اطلاعی هم نداشتم که این گروه کی هستند، چه می کنند و به کدام سوی قرار است بروند!
مدتی که سایت آنها آماده شد به واسطه علاقمندی خودم به موسیقی شبیه تمام آدمهایی که موسیقی دوست دارند! البته نه هر سبک و سیاقی! کمی ریز شدم روی فعالیت های آنها. از مطالب پراکنده در وب سایت های مختلف و شبکه های اجتماعی، متوجه شدم سرچشمه این گروه را آقای خوش چهره ای بنام "فرهاد هراتی" رهبری میکند. تا اینجا ایشان را فقط یک شخص خوش چهره خطاب می کنیم چون به واقع فعلا فقط تصاویری از ایشان را دیده بودم.
اینکه چقدر این گروه توانمند است، چه سبکی را دنبال می کند و جامعه مخاطب اش کیست و چرا فرهاد هراتی!؟ پرسش هایی بود که زیاد علاقمند به یافتن پاسخ آنها نبودم زیرا روایت موسیقی نامیرا برایم ناشناخته بود! پس زمانی که چیزی ناشناخته است، سیاه است! و آدمی نیز از سیاهی چیزی دستگیرش نمی شود! فقط به واسطه شناخت نسبی از گذشته های ذهنی و دور، این را می دانستم که موسیقی کُر یعنی اینکه عده ای شبیه گروه سرود مدرسه جمع شده اند و با هم همآویی می کنند البته شبیه همخوانی هایی که در کلیساها و برخی فیلم ها نیز شنیده بودم باید اعتراف کنم از آن سبک همخوانی چه در مدرسه و چه در کلیساها بیزار بودم!
تا آنکه آرش مرا به کنسرت "اتوپیا" دعوت کرد، در همان لحظه اول از اجرای اثر، جادو شدم! اغراق نمی کنم، در این کنسرت آنچنان مو بر تن آدم سیخ می شد و در غم ابعاد انسانیت فرو می برد که گویی در فضا-زمان تنها رها شده اید! یک حس ماورایی، یک حماسه بی بدیل و رویایی! نامیرا موسیقی غم انگیز نیست! بلکه نوایی است که از آن، موجی از بُغض های عجیب از روح بلند آدمی در زیر انبوه دردها و غمهای تلمبار شده، خلق می شود و شما را در درون خود غرق می کند! نامیرا با یک روایت موزون، آهنگین و همصدا، داستان وار و آهنگ وار تن و روانتان را تکان می دهد! در این جا بود که نگاهم با این تیم چنان هماهنگ شد و گویی من نیز خود را همسوی با تفکر نامیرا می دیدیم و اگرچه سعادت حضور بیشتر نزد آن عزیزان میسر نشد اما به واقع من،عضوی از این گروهم! بیشتر در کار گروه ورود کردم به ویژه نه تنها از این نوع موسیقی نفرتی نداشتم بلکه عاشق آن هم شدم!موسیقی، صحنه، نور، صدا، آوا، همه و همه در نامیرا کاری می کند که نگاه شما به موسیقی کُر تغییر کند!
شاید هنرمندی فرهاد عزیز، این گونه مرا مجذوب این نوع آثار کرده! شاید تلفیق موسیقی مدرن و کلاسیک، استفاده از تمامی شخصیت های متفاوت صدایی خوانندگان در قالب فضاهای گوناگون حسی!، شاید فریادهای زیر و بم مردان، زنان و کودکان مرا در انقلاب درونی فرو برده! شاید تلفیقی از موسیقی، فضا و آوا، چیزی شبیه یک تئاتر موزیکال، با چاشنی یک ویدئوی پس زمینه و یک پیانو در وسط سن و المان هایی که در صحنه رها شده تا طراحی صحنه را هم به شما القا کند همه و همه مرا مجذوب کرد...
نامیرا، مرا جادو کرد...
شما هم آنچنان جادو می شوید که عاشق این گروه می شوید و عاشق این آثار. تردیدی نیست!
روح موسیقی در کالبد انگشتان فرهاد هراتی و آواهای زیر وبِم کودکانه،زنانه و مردانه، شما را به درون یک ژرفای حماسی می برد، تا لحظات خود را حماسه وار دنبال کنید...
این تمام چیزی نیست که من از کنسرت های نامیرا که اغلب آنها را حضور داشتم، فهمیدم! نامیرا با رهبری فرهاد هراتی، نامیراست! مردی احساسی که تمام حال و هوای مهربانی، تلاش و نظم اش در نُت به نُت موسیقی اش جاری است و این را به راحتی و خط به خط از روی چهره پر محبت و با استوار او و سایر اعضای همراهش می شود فهمید!
موسیقی نامیرا، یک عاشقانه مخملی است، یک آوای ماندگار است که بر روی زخم های زمین و زمان دست مهربانی و لطافت می کشد، یک هوای تازه از موسیقی ناب، یک دگرگونی از ساز و آواز، در یک فضای ناکجا آباد!
حضور در کنسرت های نامیرا، یعنی حضور در جایی که فضا و زمان و مکان رنگ می بازد و شما سوار بر ابرهای خیال به سوی احساس بودن می روید... و گاه به سوی احساس نبودن!
هر چقدر هم عاشق موسیقی باشید احتمال خیلی زیاد سراغی از موسیقی کُر نگرفته اید! پیشنهاد نمی کنم، بلکه حتما برای یکبار هم که شده از نزدیک حس و حال یک سبک جدید از موسیقی نامیرا را با طراوات بی حد و حصر احساس کنید.
فهمیدم، گروه کُر مختلط (صداهای مردان و زنان).معمولترین گروه کر است! که البته استاد هراتی، صدای کودکان را نیز به آن افزوده، یاد گرفتم گروه کُر معمولاً شامل چهار صدای سوپرانو، آلتو، تنور و باس است، سوپرانو یا: Soprano صدای بسیار زیر زنانه! آلتو : Alto صدای بلند، باس یا :Bassصدای بسیار بَم مردان و تِنور : Tenorنام بازهای از صدا در موسیقی و گونهای از صدای مردان در خوانندگی و اپرا است. این عاشقانه های زنانه، نجواهای کودکانه و خروش مردانه در رنگ و بوی موسیقی شما را محسور خود می کند.
دانستم موسیقی نامیرا گنجایش جهانی دارد! بی شک موسیقی نامیرا شاهکاری است که بسیاری آنرا نمی شناسند. راز بسیار عمیقی در تفکر نامیرا پنهان است، تا گاهی بنشینیم و درباره فصل سکوت حرف بزنیم! و گاهی سکوت کنیم و آوای زندگی را گوش بدهیم! اتوپیا، آن سرزمین رویاهای خود را بیابیم، شبیه خورشید اقیانوس آرام با مهر بر هم بتابیم، قیامت عشق به پا کنیم چون زمین، مقدس است! و آنقدر، زمانی برای زندگی نیست، زمان زیادی نداریم....
راز نامیرا این است؛ عاشق شدن،نامیرا شدن، زیرا ما با عشق نخواهیم مُرد!
تقدیم به فرهاد هراتی، آرش خانزادی و سایر اعضای گروه موسیقی نامیرا