هادی احمدی (سروش):

چشم‌هایت عریانند وقتی پلک روی پلک نمی‌گذاری...
چشمانت لختِ لختند وقتی نه پرده‌ای روی‌اش می‌کشی و نه حفاظی سوی‌اش...
چشمان عریان من و تو، بدون حجاب، بدون لفاف و بدون حجب و بدون حیا درهم فرورفته‌اند و خیره در خیره، ذوب در ذوب، درهم یکی شده‌اند.
چشمانی که از خیسی و حرارت هم، یکدم در امان نیستند.
آمیزه‌ای از شور، عریانی و بی‌پرده بودن نگاه‌ها و گناه‌ها...
آه! آمیخته‌ای از پیوند عمیق و بی‌واسطه‌ی دو روح یا دو تن در یک نگاه!
×××
و آنگاه که پلک‌هایت آرام آرام لرزیدند و می‌خواستند بر چشمانت فرود آیند هجوم اشتیاق عریانی، مانع شد.
چشم، نه شرمگین شد؛ نه از هجوم اشتیاق، غمگین.
پلک‌ها را بالا دادی، درست شبیه ابروهایت؛ با این‌تفاوت نه از تعجب یا بی‌توجهی، که از عطشی ناب و موجهی!
×××
باورت می‌شود اکنون نفس‌هایمان در گرمای نگاه‌ها تبخیر شد؟
آن‌هم بدون هیچ کلمه‌ای؟
بدون آن‌که به ابتذال بلرزد؟
من چشمانت را به تن کردم...
در اکنونی که هیچ نقابی و هیچ جوابی و هیچ حسابی نمی‌توانست میان این دو چشمِ گشوده‌ی عاشق، فاصله‌ای بیندازد ولو اندک؛ ولو نازک.
هیچ کلام و هیچ سلام و هیچ پیامی در کار نبود جز یکی شدن!
×××
چشم‌های عریان من و تو در برابر هم، دیگر ابزار دیدن نیستند،
خودِ دیدن‌ شدند...
خودِ لمس کردن...
خودِ خواهش و
خود نوازش و
خود آمیزش...!
×××
چشم‌هایت را نپوش!
www.Soroushane.ir


5 1 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x