دیشب توی خواب، حس گُهی سراغم آمد و باعث شد بیش از ساعتی درگیرش شوم.
اینکه داشتم از نگاه یک جمع وسیعی از آدمها به فحوای نوشتههایم میخندیدم!
×××
بنظر میرسد این خواب اشاراتی داشت به نوعی خودآگاهی یا نقد درونی؛ اینکه از نگاه یک جمع به محتوای نوشتههایم بخندم، میتواند بازتابی از نوعی نگرانی پنهان یا شوخطبعی ناخودآگاهم و یا حتی بیان عریانم باشد. شاید این خواب نتیجهی تعاملات اخیرم با برخی مخاطبان یا بازخوردهایشان باشد؛ کسی چه میداند؟
این حس "گُه" شاید نشاندهندهی نوعی تردید یا احساس تناقض درونی است، گویی میان جدیت و شوخی در نوشتههایم معلقم.
شاید هم ترکیب "نگرانی پنهان" و "شوخطبعی ناخودآگاه" و "جدی گرفتن موضوعات پیش پا افتاده" سبب بروز چنین احساسی شد.
×××
هرچه هست برای اولین بار به معنای واقعی، خودم را از نگاه سرزنشگر دیگران دیدم.
یک گونه از خودکاوی، برای بازاندیشی در مرز میان آنچه مینویسم و آنچه تصور میکنم و آنچه دیگران دربارهاش فکر میکنند، بود.
خندیدن به نوشتهها از نگاه جمعی، به شوخطبعی ذاتی من بیارتباط نیست، اما ممکن است این نوعی مکانیسم دفاعی برای پذیرش انتقاد یا فاصله گرفتن از نگرانیهای جدی درونی باشد. خوابی که داشت مرز میان خود واقعیام، نوشتههایم و نگاه دیگران را به تصویر میکشید.
شاید هم پاسخی به این پرسش است که تا چه اندازه نوشتههایم با نیت درونیام همخوان است و چقدر بازخوردها مهم؟!
www.Soroushane.ir