شاید این جمله را دقیقاً نشنیدهاید اما شبیهاش را به وفور دیدهاید؛ اینکه: "نه بلدم جا بزنم نه جار!"
این حکایت بسیاری از ماست؛ نه کنار میکشی و نه توی بوق و کرنا میکنی.
توی ازدواج، فرد تا آخر پای زندگی مشترکش میایستد اما نزد هیچکس دم نمیزنند از رنجهایی که بر همدیگر وارد میکنند.
توی محل کار، هر بلایی سر کارمند میآید نه دم میزند و نه در جایی گلایه.
توی جامعه نیز همین هست، هر چیزی تحمیل میشود نه نمیپذیریم و نه معترضیم!
×××
جا نزدن از موقعیت یا شرایط فعلی، یک ایستادگی و پافشاری عجیب میطلبد و جار نزدن انتهای خودداری است!
جا نزدن شبیه میخ شدن بر سطح است و جار نزدن شبیه صدا نداشتن و خم نشدن از ضربات چکش!
بااینحال بعضی جا نزده جار میزنند؛ برخی جا میزنند و جار هم میزنند و بسیاری نیز هم جا نمیزنند و هم جار نمیزنند.
اینکه کدامین درست است؟ قطعیتی برایش نیست.
×××
اما شاید بتوان گفت که هنر زندگی محافظهکارانه در انتخاب درست بین این دو است: جا نزدن در برابر سختیها و جار نزدن از رنجها.
گاهی جا نزدن نشان از صبر، شجاعت و تعهد دارد؛ شبیه مرد یا زنی که با تمام مشکلات زندگی مشترک، میسازد یا کارمندی که بخاطر خانوادهاش شرایط سخت کاری را تحمل میکند.
اما جار نزدن همیشه فضیلت نیست؛ گاهی باید سخن گفت، اعتراض کرد و حق را مطالبه کرد. سکوت همیشگی، ممکن است به سازش با ظلم و بیعدالتی منجر شود.
شاید مهمتر از جا نزدن یا جار نزدن، تشخیص زمان مناسب برای هر کدام باشد.
گاهی باید مثل میخی محکم باشی و گاهی باید علیرغم محکم بودن صدایی رسا از ضربات چکشی که بر سرت فرود آمده، شنیده شود!
www.Soroushane.ir