هادی احمدی (سروش):

برای بار دوم بود به مغازه‌ی طرف می‌رفتم با فاصله‌ی زمانی چند روز.
خرید کردم و تا خواستم رمز کارتم را بگویم رسید را داد دستم!
رمز کارتم را بلد بود؛ رمز کارتی که خودم بارها فراموشش می‌کنم؛ رمز ۹۵۷۳ چیز آسان و قابل حدسی نیست.
دقیقاً شاک شدم 🙂 "این دهن منه وااااااا مونده"
با خرواری تعجب گفتم:"واقعاً رمزم یادت بود؟ چطور ممکنه؟"
بالبخندی پیروزمندانه گفت:"بخاطر هدر ندادن وقت مشتری، رمز کارت‌شونو حفظ می‌کنم."
×××
یعنی اینقدر مشتری‌مداری؟ یعنی اینقدر حافظه‌ی خوبی داشت که با مراجعه‌ی صدها مشتری رمز کارت‌هایشان را حفظ می‌کرد!؟ نکند اُسکلم کرده بود؟ شاید شبیه رمز خودش بود؟
اما مشتری دیگری نیز کنارم بود و رمز او را هم می‌دانست.
×××
هدر ندادن وقت مشتری، لفظ جالبی است؛ او نه تنها به خدمات مشتری اهمیت می‌داد، بلکه در عین حال در حفظ اطلاعات هم مهارت داشت و این جای شگفتی دارد. البته می‌تواند نگران‌کننده هم باشد ازاین‌که اطلاعات حساس مشتریان تا این حد حفظ شود!
درعصری که هیچ‌چیزی را سعی نمی‌کنیم حفظ کنیم این اتفاق، تجربه‌ی به‌یادماندنی بود و می‌تواند درس‌های جالبی درباره‌ی خدمات مشتری و حافظه‌ی انسانی بدهد.
××
خلاصه برای اولین باری بود که گه‌گیجه گرفتم. سگ تو روحت با این خدمات مشتریت 🙂
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x