اسکندر را گفتند:"چرا دختر داراب را به زنی نکنی، که بس خوبروی است؟"
گفت:"زشت باشد که چون ما بر مردمان جهان غالب شدیم زنی بر ما غالب شود."
×××
این پاسخ نشاندهندهی این است که اسکندر بهشدت به قدرت و تسلط خود اهمیت میداد ولی درعین حال نمیخواست در هیچ زمینهای احساس ضعف کند؛ او نمیخواست در روابط شخصیاش تحت تأثیر قرار گیرد، بویژه در برابر زنی زیبارو از یک سرزمین مغلوب.
اما چرا ضعف؟
×××
ضعفهای ما زمانی بچشم میآیند که تمام نقاط قوت خود را به نمایش گذاشته باشیم!
این حکایت جالبی است و دو چیز را روشن میکند اینکه غلبهی تو بر جهان مساوی است با غلبهی یک زن بر تو!
این یعنی یک زن، بهمعنای واقعی یک جهان است؛ جهانی که میتواند بر تو غلبه کند؛ مرد هرچقدر هم قدرتمند باشد و هر سرزمینی را مغلوب کند اگر به زیر چتر زن برود مغلوب شده هست.
از سوی دیگر، زنی که از سرزمین مغلوب برآید میتواند پیروز باشد؛ ولی مرد پیروز شده بر یک سرزمین مغلوب، در برابر او، شکست خورده هست.
×××
سلطهی عاطفی، گاه از سلطه در میدان جنگ و سیاست، معنادارتر است؛ و همچنین قدرت زن از قدرت مرد!
www.Soroushane.ir