هیتلر در کتاب نبرد من گفته: "پروپاگاندا باید ساده باشد و آنقدر تکرار شود که همه آن را باور کنند."
×××
این نشان میدهد پروپاگاندا همواره وجود داشت اما ساده و عامیانه گفته نمیشد و باورپذیری کمی داشت. این همان نکتهی کلیدی بود که خمینی نیز درکش کرده بود. در مطلب پدرخوانده نوشتم چطور خمینی توانست با همین تکرار و سادگی، کاری کند که همه باورش کنند.
هیتلر علاقهی خاصی به این واژهی پروپاگاندا داشت. ریشهي این واژهی لاتینی از فعل "propagare" به معنای "گسترش دادن" یا "انتشار دادن" گرفتهشده. این واژه ابتدا در کشاورزی برای اشاره به تکثیر گیاهان به کار میرفت؛ ولی در قرن ۱۷ میلادی، کلیسای کاتولیک برای اشاره به گسترش و تبلیغ مذهب و آموزههای مسیحیت به کار رفت. این استفادهی دینی از واژهی "پروپاگاندا" زمینهساز تبدیل آن به معنای مدرنتر و سیاسیتر شد که در قرون بعدی در ادبیات سیاسی وارد شد.
×××
هدف پروپاگاندا تأثیرگذاری بر افکار، نگرشها، و رفتار مردم از طریق ارائه اطلاعات و پیامهایی است که به شکلی خاص تنظیم و هدایتشدهاند. این اطلاعات میتوانند اغراقآمیز و یا حتی نادرست باشند، اما هدف اصلی آنها ترویج یک ایده، عقیده، سیاست یا دیدگاه خاص است. واژهی پروپاگاندا وقتی وارد ادبیات سیاسی شد بازهم همان تکثیر گیاهان را تعبیر میکند اما نه برای رشد و تکثیر گیاهان مفید که برای رشد و تکثیر علفهای هرز!
تاثیر سادگی و تکرار در شکلگیری باورهای عمومی نقش مهمی دارد. بعبارتی استفادهکنندگان، راز قدرت پروپاگاندا را خوب درک کردهاند و میدانند چگونه سادگی و تکرار ذهنها را تسخیر میکند؟ فرقی نمیکند هیلتر است یا استالین و یا خمینی درهرصورت یک استراتژی تبلیغات سادهی سیاسی کمک میکند قدرت در دید مردم ساده بهنظر بیاید.
×××
از جهات بسیاری آدولف هیتلر و روحالله خمینی را میتوان در این باب همسنگ دانست:
- هر دو معنای واقعی پروپاگاندا را به شکل سادگی، پرتکرار و باورپذیر را بهکاملترین وجه درک کرده بودند.
- سخنرانیهای پرشوری داشتند.
- هر دو رهبرانی کاریزماتیک بودند و توانستند بر تودهها نفوذ کنند.
- هر دو بهخوبی از رسانهها و آموزش برای پروپاگاندای گسترده در جهت ترویج ایدئولوژی خود استفاده کردند.
- هر دو از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی موازی ایجاد کردند؛ هیتلر اساس و گشتاپو؛ خمینی، بسیج و سپاه پاسداران که برای سرکوب مخالفان داخلی، بهویژه گروههای سیاسی غیرمذهبی، لیبرالها، و دیگر جنبشهای مخالف کاربرد داشت.
- هر دو به اهمیت نیروهای شبهنظامی ایمان داشتند.
- هردو روی جا انداختن ایدهی دشمن خارجی و داخلی تمرکز داشتند.
- هر دو یهودیستیز بودند. هیتلر دقیقاً یهودیت و خمینی یهودیت در پوشش اسراییل.
- هر دو حکومت اقتدارگرا را ایجاد کردند او تکحزبی و این ولایتفقیه مطلقه.
- هر دو روی ایدئولوژی تمایزساز متمرکز بودند؛ هیتلر ناسیونالیسم نژادی و برتری نژاد آریایی و خمینی ناسیونالیسم دینی و برتری مذهب شیعی.
- هر دو دنبال گسترش سرزمینها بر اساس ایدئولوژی بودند فقط با این تفاوت که هدف هیتلر تسخیر جهان و ایجاد امپراتوری آلمانی بود، درحالیکه خمینی به دنبال صدور انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر و اجرای شریعت اسلامی بود.
- هردو به اعمال قدرت و زور برای پیشبرد این اهداف تأکید میکردند.
×××
اگرچه از دید برخی این مقایسه شاید کمی ناروا باشد ولی تا حد زیادی رفتار و افکار آن دو و بخصوص اقدامات و نتایجش مشابه همند و این قیاس صحیح است؛ هرچند از نظر پیامدها و ابعاد و گستردگی نتایج و وقوع جنگ رودرو آنان قابل قیاس نیستند.
این درست است که خمینی آغازگر جنگ جهانی نبود که البته به گمان من عمرش مجال نداد و از طرفی وقوع جنگ هشتساله برای ایجاد توازن قدرت در منطقه و تحریمهای دول غربی، امکان تکرار فاجعهی هیتلر را گرفت؛ اما ایدهی او همچنان جزو آمال و آرزوهای جانشین است؛ ایدهی جهان اسلام، کشورهای اسلامی بدون مرز، صدور انقلاب، هلال شیعی و … تماماً نمایانگر و یادآور این تفکر است که یک امپراتوری شیعی به رهبریت ولایت مطلقهی فقیه باید ایجاد شود.
ایدهی ملیگرایی نژادی یا مذهبی هیچ تفاوت چشمگیری ندارند و چیزی از ماهیت و مغز کلام نمیکاهد. چیز تازهای هم نبود اما مردم تاریخ نمیخوانند! آلمان نازی در جنگ جهانی اول نقش کلیدی داشت و در جنگ دوم آغازگر جنگ بود ولی جز ویرانی برای نژاد برتر کذاییاش چیزی به ارمغان نیاورد و خمینی و جمهوری اسلامی نیز با صدور انقلابش هم.
××××
هیتلر نوشت:”دموکراسی ابزار ضعیفان است. ملتهای قوی به یک رهبر قدرتمند نیاز دارند که بااقتدار حکومت کند."
صدای این زنگ به گوشتان آشنا نیست؟
×××
پروپاگاندا یعنی: واقعیت، همان چیزی است که بارها در گوشها تکرار میشود!