هادی احمدی (سروش):

تقریباً می‌شود گفت دو نوع فیلسوف داریم. کسانی که سعی می‌کنند صاف و مستقیم مفاهیم فلسفی را طرح و بسط دهند و کسانی که به شکل هنرمندانه‌ای، فلسفه را به شکل آثار هنری و ادبی مطرح می‌کنند.
هرکدام شیوه‌ی خاص، جذابیت‌ و چالش‌های مرتبط به خود را دارد؛ ولی ماحصل کار این است که هریک به نوبه‌ی خود به درک عمیق‌تری از فلسفه کمک می‌کنند.
بیراه نیست اگر به اولی بگوییم: "هنر فلسفه" و به دومی بگوییم: "فلسفه‌ی هنری".
×××
"هنر فلسفه" به فیلسوفانی اطلاق می‌شود که بطور مستقیم و واضح مفاهیم فلسفی را تحلیل و تبیین می‌کنند. اینان در تلاشند تا مسائل پیچیده‌ی فلسفی را تا جایی می‌شود باز کنند.
آثار آنان معمولاً شامل متون تحلیلی و انتقادی و بررسی‌های فنی و نظری است که به بررسی دقیق اصول و مفاهیم فلسفی پرداخته و هدف اصلی این فیلسوفان، ارائه‌ی استدلال‌های منطقی و مستند و گاهی خشک موضوعات فلسفی است.
برای کسانی که چندان خوانش مفاهیم سنگین فلسفی به هردلیلی برایشان خوشایند نیست این شیوه قادر نیست به درون ذهن آنان ورود کند.
برای مثال، فیلسوفانی مانند هایدگر، دکارت و کانت و.. در آثار خود بطور مفصل به تحلیل مباحث فلسفی پرداخته‌اند. دکارت با شک کردن به همه چیز و جستجوی حقیقت مطلق، روش‌های فلسفی جدیدی را پایه‌گذاری کرد. کانت نیز با ارائه‌ی نظریات خود در زمینه شناخت‌شناسی و اخلاق، تأثیر عمیقی بر فلسفه غرب گذاشت؛ ولی کیست که دازاین هایدگر را بخواند و مغزش نگوزد! 🙂
×××

از سوی دیگر، "فلسفه‌ی هنری" به چیزی اطلاق می‌شود که ممکن است نگارنده‌اش حتی فیلسوف به آن معنای مرسوم نباشد؛ این می‌تواند شامل نویسندگان و شاعران و هنرمندان و.. باشد.
بعبارتی اینان به شیوه‌ای غیرمستقیم و غالباً هنرمندانه، به طرح مفاهیم فلسفی می‌پردازند که از طریق آثار هنری و ادبی، مفاهیم فلسفی را به مخاطبان خود منتقل و فلسفه را به شکلی زیباتر و به زبان هنر بیان می‌کنند که باعث می‌شود مفاهیم فلسفی به شکلی خلاقانه، جذاب‌تر و خواندنی‌تر ارائه شوند.
فیلسوفانی مانند نیچه و شوپنهاور، در آثار خود از شیوه‌های ادبی و هنری برای بیان افکار فلسفی خود بهره برده‌اند. نیچه با استفاده از نثر ادبی و شعر، فلسفه‌ای را ارائه داد که بوضوح با سبک هنری خاص خود ترکیب شده بود.
شوپنهاور نیز با استفاده از داستان‌ها و متافورها، مفاهیم فلسفی را به گونه‌ای زیبا و تاثیرگذار به تصویر کشید. البته نیچه و شوپنهاور را در اصل جزو فیلسوفان می‌دانند.
یا نویسنده‌ای چون میلان کوندرا، مولانا، خیام و بسیاری از شاعران کهن و معاصر که در لقب، فیلسوف نیستند ولی به معنای واقعی فیلسوف‌اند!
بطور مثال آلبر کامو  مفاهیم فلسفی نظیر پوچی و ابزوردیسم را در رمان‌ها و مقالات خود مانند "بیگانه" و "افسانه‌ی سیزیف" به زیبایی منتقل می‌کند.
×××
در نهایت، هر دو رویکرد "هنر فلسفه" و "فلسفه هنری" به نوبه‌ی خود ارزشمند و مهم هستند.
اتفاق جالبی که افتاده، این است که فیلسوفانی -چه در معنای رایج فیلسوف باشد چه نه- که از هنر برای انتقال نظریاتشان برگزیده‌اند تقریباً محبوب‌تر از سایر فلاسفه بودند، هرچند همین اتفاق سبب شده تا مفاهیم فلسفی آنان در پشت کنایه‌ها و داستان‌ها و روایت‌های ادبی گم شوند و اگر کسی شناخت درستی از نگارنده‌ و مطالعه‌ی زیاد نداشته باشد چندان از فلسفه‌ی بکار رفته، بویی نمی‌برد.
×××
انتقال مفاهیم عمیق فلسفی در قالب شعر و ادبیات داستانی و حتی در فکاهی‌ترین نوشته‌ها، هنر فیلسوف است ولی هنر هر فیلسوفی نیست!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x