نیکولاس مادورو برای سومین بار در یک انتخابات فریبنده رئیسجمهور ونزوئلا شد؛ انتخاب دوبارهی او علیرغم اینکه چندین نظرسنجی خلاف این را میگفت یک علامت تعجب بزرگ است.
ونزوئلا یک کشور نفتی ثروتمند که بهواسطهی قلدری و دشمنی حاکمانش با آمریکا و اروپا، جزو فقیرترین کشورهای جهان است. انتخاب دوبارهی این فرد با تفکر ضد پیشرفتش، درست شبیه انتصابات داخل ایران است. اگرچه اردوغان اسلامگرا، یکبار به میخ میزند یکبار به نعل، ولی بهواسطهی عضویت در ناتو و زور زدن برای عضویت در اتحادیه اروپا کمی بهتر از امثال مادورو است. کمی این سوتر جمهوری فلاکتبار اسلامی را داریم که همان رویهی ونزوئلا را در پیشگرفته. در یک انتصابات سوتوکور بعد از مرگ رئیسی، مسعود پزشکیان که یک آخوند سرسپرده در لباس شخصی است را بر سرکار نشاند. با همان دستور پخت همیشگی ضدیت با جهان غرب و بستن دروازههای کشور به روی تجارت و به باد دادن تمام ثروت مردم.
اردوغان بهاصطلاح عامیانه، با تِرتِر بُرد. پزشکیان هم با تِرتِر اما نه اینکه بُرد بلکه او را بر سر میز نشاندند. ولی مادورو بُرد البته با دوزوکلک. چون دقیقاً شبیه جریان انتصابات سال ۸۸ برای حضور مردم بدبخت و امیدوار، لولوخورخوره را روبروی فرشتهی نجات گذاشتند تا مشارکت بالا برود و مشروعیت انتخابات در دید جهانیان به رخ کشیده شود. ولی همان لولو درنهایت سرکار نشانده شد! و امید دوبارهی مردم فلاکتزدهی ونزوئلا برای رهایی از مادورو و افکار چاوزی از بین رفت!
رویهی انتخاب بشار اسد سوریه، پوتین روسیه و روسای جمهوری ایران، ونزوئلا و... چنان شبیه هم است و آدم میماند با این جهل فراگیر و این اقتدارگرایی بیحدوحصر چه کند؟ چرا این توهم غربستیزی، دشمنتراشی دست از سر حاکمان برخی کشورها برنمیدارد؟ چرا رفتن بهسوی رهایی و پیشرفت برای مردم شبیه رویاست؟ چرا تحجر و توحش حتی در هزارهی فناوری و تکنولوژی ارتباطات هنوز وجود دارد؟
پاسخ یکچیز است: اگر دموکراسی باشد این مردم حتی سگ دست این حاکمان کوتهنظر نمیدهند.
ولی علیرغم مخالفان بسیار چرا تغییر دشوار و حتی ناممکن است؟
بسیاری از نظامهای اقتدارگرا از تکنیکهایی استفاده میکنند که به نظر میرسد برای حفظ قدرت خود طراحیشدهاند. این تکنیکها شامل محدود کردن آزادیهای عمومی، کنترل رسانهها، و دستکاری نتایج انتخابات است. این کارها معمولاً باعث ایجاد توهماتی از مشروعیت و دموکراسی میشود، درحالیکه در واقعیت، سیستمها بیشتر به سمت اقتدارگرایی پیش میروند.
همچنین آنان به استفاده از سیاستهای ضد غربی و دشمنسازی بهعنوان ابزاری برای تثبیت قدرت خود و منحرف کردن توجه عمومی از مشکلات داخلی استفاده میکنند. این رویکردها بهجای حل مشکلات واقعی، غالباً منجر به تنش و بحرانهای بیشتری میشود.
در کنار این رفتارها برای جذب آن اقلیت نادان هم از ترفندها غربستیزی یا دشمنپنداری نسبت به غرب استفاده میکنند که پدیدهای پیچیده و چندبعدی است و در کشورهای مختلف به دلایل مختلفی رخ میدهد. برخی از دلایل اصلی این پدیده عبارتاند از:
- تاریخچه استعماری و نابرابریها: در بسیاری از کشورها، بهویژه کشورهای درحالتوسعه و سابقاً مستعمره، تاریخچهای از استعماری که توسط قدرتهای غربی انجامشده، وجود دارد. این تجربیات ناخوشایند باعث شده که برخی از مردم و دولتمردان احساس کنند که برخی کشورهای آزاد و پیشرو هنوز در تلاشاند تا بر آنها تسلط پیدا کند و به همین دلیل به غربستیزی روی بیاورند.
- مشکلات اقتصادی و اجتماعی: مشکلات اقتصادی و نابرابریهای اجتماعی داخلی میتواند به ایجاد احساسات ضد غربی منجر شود. وقتیکه دولتها نمیتوانند مشکلات اقتصادی و اجتماعی خود را از راه تعامل با جهان آزاد حل کنند، به سرزنش و انتقاد از غرب بهعنوان عاملی برای مشکلات خود روی بیاورند.
- سیاسی کردن دشمنسازی: حاکمان برخی از این کشورهای فلاکتزده از سیاستهای ضد غربی بهعنوان ابزاری برای تقویت پایههای قدرت خود استفاده میکنند. با ایجاد تصویر دشمنی از غرب، آنها میتوانند توجه عمومی را از مشکلات داخلی منحرف کنند و بهجای آن، حاکمیت و قدرت خود را توجیه کنند.
- فرهنگ و هویت: برخی از دولتها و گروههای اجتماعی ممکن است احساس کنند که ارزشها و هویتهای فرهنگی آنها تحت تهدید فرهنگ غربی قرار دارد. این احساس تهدید میتواند باعث شود که به غرب بهعنوان منبع مشکلات و تهدیدات فرهنگی نگاه کنند و به همین دلیل به غربستیزی روی بیاورند.
- توسعه فناوری و اطلاعات: با گسترش فناوری اطلاعات و رسانهها، اطلاعات و اخبار بهسرعت منتشر میشود و ممکن است تصاویر منفی و منفینگر از غرب بهسرعت در جوامع مختلف منتشر شود. این تصورات میتواند بر نگرشها و رفتارها تأثیر بگذارد.
- پاسخ به فشارها و تحریمها: در مواقعی که کشورهای غربی به دلایل مختلفی مانند نقض حقوق بشر یا عدم رعایت قوانین بینالمللی، تحریمها یا فشارهایی را به کشورهایی وارد میکنند، این کشورها ممکن است بهصورت واکنشی به غربستیزی روی بیاورند و آن را بهعنوان بخشی از مقاومت در برابر فشارهای خارجی مشاهده کنند.
درنهایت، غربستیزی نتیجهی ترکیبی از عوامل تاریخی، اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی است که در هر کشور میتواند به شکلی متفاوت بروز کند اما خروجی یکچیز است حامیان کوتهنظر و حاکمیت پهنمغز.
و این درد از صدها قرن تا امروز همچنان ادامه دارد...
www.Soroushane.ir
[…] را دلقک و دیکتاتور خواند کاملاً صحیح و بجاست….دلقکانی پهنمغز که با تمام بیسوادی، […]