گفت: من کشاورزم ولی تو نیستی؛ کاری که فقط باید بکنی چیدن گندمهای آفتزده در این گندمزار وسیع و طلایی و زیباست.
گفتم: چگونه آنها را بیابم؟
گفت: یافتن گندمهایی با سنبل سرخ و آفتزده سخت است اما ناممکن نیست.
گفتم: آفت در گندمها چه میکند؟ اینجا را که ملخ نزده!
گفت: آفت از زمین است!
گفتم: مگر زمین تو حاصلخیز نیست؟
گفت: از زمین حاصلخیز هم ناحاصلی برمیخیزد.
گفتم: پس ناحاصلی هم به اندازهی حاصلی، رشد کرده!
گفت: آفت، بخشی از رشد انبوه است!
گفتم: پس کار ما بیهوده است.
گفت: چرا؟
گفتم: چون برای یافتن و جدا کردن گندمهای آفتزده، کلی گندم سالم و طلایی را زیر پا له میکنیم.
گفت: برای از بین بردن آفت، نابود کردن گندمهای سالم و طلایی هم ضروری است.
گفتم: این یعنی خشک و تر باهم میسوزند. برنیامدن بذر در زمین حاصلخیز، چطور؟ این قابل بخشش نیست.
گفت: رشد گندمهای دیگر، برنیامدن چند بذر را توجیه میکند.
گفتم: پس زمینات حاصلخیز نیست.
گفت: چطور اینهمه گندم طلایی را نمیبینی ولی آن چند بذر برنیامده و آن چند گندم آفتزده را میبینی؟
گفتم: چون مرا استخدام کردی که فقط گندمهای آفتزده را ببینم!
hashtag#گفتم_گفت
www.Soroushane.ir