پیامبران بودند که جهان را دو قطبی و آن را به خیر و شر تقسیم کردند.
آنان بودند که جمع شرها را در شیطان و جمع خیرها را در خدا نشان دادند.
آنان بودند که گفتند چه چیزی خیر است و چه چیزی شر؟
آنان گفتند، پشت هر خیری شر است و پشت هر شری خیر.
آنان به ما گفتند که جهان، جهان خیر است و هر شری بیاید نتیجهی خیر است!
پیامبران بودند که معنی خودشان را به جهان چسباندند و خیر و شر را جان بخشیدند.
شاید اولینشان زرتشت بود آنچنان که نیچه میگفت!
×××
طبیعت آلوده به زمان، کارش را میکند؛ بدون توجه به هر آنچه در زیر پوستش جان گرفته. و این برداشت متوهمانهی ماست اینکه فکر کنیم فلان بلای آسمانی خیر است یا شر.
خیر و شر تعبیر ماست از هرآنچه اتفاق میافتد و ما متاثر از آنیم؛ ولی جهان در خیر و شر غوطه نمیخورد.
اصلاً در این جهان بیکران نه خیری هست و نه شری.
ابر و ماه و خورشید و فلک در کار نیستند که تو نانی بدست آوری، چه تو باشی و چه نباشی، آنان در کارند؛
چه نانی بخوری و چه نخوری در کارند،
چه زندگی کنی و چه زنده باشی هم در کارند،
چه به وقت مناسب بمیری و چه ناگهانی.
×××
خیر، تعبیر ماست به هرآنچه باب دلمان است و شر هر آنچه است که باب دل نیست.
جهان را ما بدنبال آنان معنا کردیم و میکنیم، ولی جهان ما را معنا نکرده، حتی خودش را.
×××
آنچه که مهم است، نحوهی تفسیر ما از رویدادها و وقایع است، نه خود رویدادها.
جهان از کلمات و مفاهیم تهی است؛ و هرکس به توانایی خودش معنا و مفهومی به آن میبخشد. این دیدگاه به ما آزادی انتخاب و تفسیر را میدهد، اما در عین حال یادآوری میکند که جهان خودش را نیز معنا نکرده، بلکه معنا از نگاه ماست.
×××
کل جهان از کلمات و از معانی به دور است!
تمام معانی در توست پس در جهانی که هست دنبالش نباش؛ بلکه در جهانی که ساختی پیاش بگرد...
www.Soroushane.ir