هر کسی میتواند امید به ما دهد و ما را امید دار کند، اما فقط این ما هستیم که میتوانیم ان را حفظ کنیم یا نه؟
×××
امیدی که پزشک به بیمارش میدهد، امیدی که خودت به خودت میدهی، زن به شوهرش و یا کارفرما به کارمندش و بسیاری دیگر، فارغ از اینکه آن امید چقدر واقعی است و چقدر قرارست پیامد مثبتی برای رهایی از اوضاع منفی فعلی نصیب ما کند؟ حفظ احساس دلخوشی به روبراه شدن اوضاع، تماما در ذهن ماست.
اگر نگهدارنده و حافظ خوبی برای امید نباشی، ناامید نیستی بلکه حافظ خوبی برای امید نیستی.
×××
امید دادن، شبیه دستگیر کردن یک آدم مثبتاندیش و خوشبین است که به زندان تو آوردنش؛ و تو پاسداری میکنی از او.
اگر با این زندانی همصحبت، نزدیک و حتی درآمیزی، ممکن است چندین امید ریز و درشت دیگر در آن سلول از او زاده شود.
امید، زن است!
اگر بیتوجهی کنی او پا به فرار خواهد گذاشت، چون امید، همیشه خوشبین است که قرار نیست همیشه در حبس بماند!
×××
با این وجود ذهن تو شبیه سلولی برای داشتن امید جدیدی، خالی است.
اگر به این یقین برسی که در ذهنت، یک جای همیشگی برای امید هست ولی خبری از خود امید نیست، بازهم نااميد نیستی!
بعبارتی تا وقتیکه جایی برای امید درنظر بگیری، امیدواری، حتی اگر امیدی در آن وجود نداشته باشد.
درست شبیه زندانبانی که صدها سلول دارد ولی زندانش از زندانی خالی است.
×××
تو زمانی ناامیدی که چنین سلولی هم در ذهنت نداشته باشی!
www.Soroushane.ir