"دلم از یاد چشم گلرخان راه خرابات است /سرم از شور و غوغا چون گذرگاه خرابات است
ز خاطر رفت عزم کعبه تا میخانه را دیدم / رهی کز راه دل را میبرد، راه خرابات است
بود اعجاز در اصلاح دلها دختر رَز را / ولی چون نوبت ما میرسد داه خرابات است"
سلیم تهرانی از شاعران فارسیزبان دربار مغولان هند این غزل را سروده. برویم توی کار #شرنامه سلیم.
×××
خب در مصرع نخست به روشنی پیداست که سلیم جان به شدت چشمچرانی میکرده و هر زن و دختری از زیر نظر تیزبینش سالم بیرون نمیآمد و حتی با خاطرهی دیدن آنان تا مدتها حال میکرد که در مصرع دوم درگیر خیالاتی در ارتباط با اینکه با آنان که باید چنین کنم و چنان کنم میشد و با شور و شوق زیادی خودارضایی میکرد. بنابراین باید بر این چشمچرانی و خودارضایی مکرر غلبه میکرد پس دو راه پیشروی دارد، یکی رفتن بسوی کعبه است و دیگری میخانه.
×××
سلیم در بیت دوم میگوید، "عزم کعبه را از خاطر برده"؛ بنظرم کعبه اینجا ازدواج کردن اجباری است. حالا چرا کعبه؟
کعبه، یک وصال جبری و از پیش تعیین شده است و البته یک تکلیف هم هست؛ درست شبیه ازدواج رسمی. بنابراین او به روشنی میگوید قصد داشته ازدواج کند اما با دیدن آن مهرخان نظرش عوض شده و در مقابل کعبه، رفت به سوی میخانه.
میخانه درست برعکس کعبه، یک وصال اختیاری، در لحظه، و فاقد تکلیف است. یک جای خراباتی و خراببازی؛ درست شبیه همبستر شدن با زنان یا دختران آزاد.
×××
"دختر رَز" یعنی شراب انگور؛ این از آن واژههای مورد علاقهی حافظ هم بود. ولی در اینجا شراب معنی نمیدهد. بلکه منظورش دختر توی باغ یا دختر توی تاکستان است و در ادامه میگوید "وقتی نوبت من میرسد این دختر، شد داه"؛ یعنی دایه، کنیز، پرستار، یا حامله.
شاید همین "داف" کنونی همان "داه" قدیمی است 🙂
در اینجا "داه"به معنی حامله، قابل توجه است. که خلاصه شدهی داده هم هست! این یعنی او با دختری همبستر شد و به او داده و در آخر حاملهاش کرد؛ اما سلیم مردانگی از خود نشان میدهد و خیلی خوب گردن میگیرد بار این حماقت را؛
که در بیت دیگری میگوید، "تفاوت از سلیم لاابالی تا تو بسیار است / تو ای زاهد گدای مسجد، او شاه خرابات است. "
شاید هم گردن نگرفت و آن دختر را رها کرد و فقط برای تسکین عذابوجدان، خودش را لاابالی نشان داد و او را شاه خرابات معرفی کرد.
×××
هرچه بود آن بزرگوار چشمچران، ظاهراً فقط یکبار دست از پا خطا کرد که آنهم گند زد! 🙂 شاید هم بار اولش نبود وگرنه خودش را لاابالی صدا نمیزد.
www.Soroushane.ir