تا فرو کردی سخن در ذهن من همچون سرنگ
تشنهی دریا شدم در دست من دادی شلنگ؟
این خشابم خالی از هر واژهی رنگین شده
ماشه را چون میچکانم گر تهی گردد تفنگ؟
زیرورو کردم جهان از حق و رؤیا در خیال
معدنی باید بکاوم با قلم یا با کلنگ
×××
گاهگاهی مینویسم از دلم صدها سخن
گاهگاهی میگریزم یک نفس از هر جفنگ
گفته بودم رنگ من، یکرنگی است اما نبود
روز و شب رنگ مرا با خود کند هردم دورنگ
یک ابَرَدریا نشانم دادی و در برکهام
ساحل خشکیده و آن خودکشیهای نهنگ
من نه لنگ ماندنم، هردم نه لنگ رفتنم
من ز اسب افتادهام پایم شده تیمور لنگ
×××
مغز من گر کوچک است عمرم که بس کوچکترست
میرود هردم شتاب لحظهها در هر درنگ
سیرم از این زندگی؟ هرگز! دهانم بوی شیر
من فقط از مدت کوتاه عمر آیم به تنگ
من شدم آهوی نورس تا که جا مانْد از رمه
طعمهی رفتن شدم در زیر دندان پلنگ
×××
یک سرِ سوزن ندارم آرزو، سوزن بزن
با سر سوزن تو میآیی به پیکار و به جنگ
سرنگون کن یک سرنگ دیگری در پیکرم
پاره کن این پوست را با آرزوهای قشنگ
www.Soroushane.ir