به وقت خداحافظی بعد از نخستین ملاقات با یک ناشر، جوانی در سالن و از پشت میزش برخاست و گفت، من ویراستارم.
گفتم، عه چه خوب. خوشوقتم از دیدنت.
او نیز ابراز خوشوقتی کرد. انگار فقط دوست داشت با کسی حرف بزند که بدون هیچ مقدمهای پوزخندی زد و گفت:"احمقانه نیست؟ آخه چطور کسی که مهندسه، میتونه نویسنده هم باشه!؟ "
یکهو جا خوردم! حس کردم حرفهای من و ناشر را شنیده.
اما من که چیزی از تخصصم نگفته بودم فقط برای یک اثر ادبی رفته بودم.
بااینحال احساس کردم منظورش منم که یک آن لحن آن عزیز افغانستانی بر مغزم جاری شد که: مرا فحش میدهی کونکش؟ 🙂
×××
لبخند کشداری که از یادآوری این جمله بر لبم آمده بود را بهزحمت جمع کردم و ابر روی سرم را سریع محو کردم.
بعد ژست یک فرهیخته گرفتم و گفتم: "ببین عزیزم یک مهندس میتونه یه نویسنده و حتی یه رماننویس خوب باشه. لزوماً آدما تکبعدی نیستند. این دو اصلاً منافاتی با هم ندارند! "
گفت: "چطور نداره؟ من ۵ ساله دارم ویراستاری میکنم آثار نویسندهای که نویسنده است با آثار مهندسی که نویسنده است خیلی فرق داره. به نظرم کسی که نویسنده است باید فقط نویسنده باشه و کسی که مهندسه باید مهندس! "
×××
در جاهایی حق با او بود. میگفت یک مهندس چون حاشیهی امنی دارد و شغلش چیز دیگری است، وقت و انگیزهی کافی برای نوشتن ندارد. یا با جان و دل نمینویسد. اصلاً به دلیل مشغلهی فکری، جایی برای خلاقیتش باقی نمیماند.
×××
درست است که نویسندگی در ایران شغل نیست و منبع درآمدی هم ندارد اما مهم عشق به نوشتن و کار است هر دو را میشود داشت نه زورکی. در مورد خلاقیت هم اشتباه میکرد چراکه این آدمهای تکبعدیاند که خلاق نیستند.
در آزمایشی که روی کودکان انجام شده آن دسته از بچههایی که با خمیِر بازی، بازی میکردند کمترین خلاقیت را نسبت به کودکانی که همزمان با خمیر بازی و لِگو، بازی میکردند داشتند.
×××
خلاصه نیمساعت بحث کردیم به نتیجه نرسید. در آخر گفتم، من شاید کتابهایم را هرگز به تو ندهم که ویراستاری کنی.
باتعجب و البته کمی خجالتزده پرسید:"نکنه شما، هم مهندسی هم نویسنده؟"
گفتم:"نمیدونم کدومشونم. "
www.Soroushane.ir
[…] مرحلهی چاپ در انتشارات افراز تهران رسید. کتابی که به ویراستار آنجا ندادمش! مجموعهای از داستانهای کوتاه با مضامینی […]