هادی احمدی (سروش):

در حالی‌که همه‌ی ما سعی داریم با دیگران و حتی بیگانگان به شیوه‌ای ارتباط بگیریم و با آنان آشنا شویم اما کمتر کسی هست که بدنبال آشنایی با خویشتن باشد.
خودبیگانگی، یعنی فراموش کردن خویشتن یا جا ماندن ذهن از بدن!
شبیه کارگری که سخت تلاش می‌کند؛ بی‌آن‌که اندکی به کاری که می‌کند بیاندیشد. آن‌چنان که از بدنش مثل اسب کار می‌کشد و کمتر هوایش را دارد. بعبارتی بدنش، ذهنش را به دنبال خود می‌کشد و البته سرعت خرگوشی فعالیت بدنی‌اش، همواره از سرعت لاک‌پشتی اندیشه‌اش پیشی می‌گيرد.
×××
یک فرد مذهبی نیز به همین عارضه‌ دچار است... او نیز بجای اندیشیدن، خود را بدست باورها می‌سپارد آن‌چنان که باورها، هم بدنش را بدنبال خود می‌کشند و هم اندیشه‌اش را.
×××
انسان در جستجوی خدا، از خود غافل شد. حال آنکه خودبخدا، خود، خداست!
انسان در جستجوی حقیقت پیرامونی، از کشف حقیقت خویشتن درونی عاجز ماند. بخاطر همین همه‌ی صفات پلید و نیک و بهشت و جهنم را در خدای ماورائی تجسم کرد که خود او را آفرید.
×××
کسی که با خود بیگانه نیست هم آشنای همه است و هم آشنای خود و هم خدا.
با این حال خودآشنایی، کار سختی است؛ چون با حقیقت محض و غیرقابل انکار و غیرقابل تحمل خویشتن در ارتباط است!
و چون تلخ و سخت است سعی داری تا گریزی به بیرون بزنی تا از سر ناچاری و استیصال و به شکل دیگری آنرا لفافه‌پیچی شده در دیگری بیابی.
یک خودفریبی آگاهانه برای فرار از حقیقت.
برای بیگانه شدن با خود.
×××
وقتی خود را در درون خویشتن نیابی، هرجایی آن را خواهی جست. چه در در قالب بت باشد چه در فرم خدا یا در قالب یک دوست همراه و یا یک همسر؛ ولی نتیجه چیزی نیست جز از خودبیگانگی بیشتر...
×××
هیچ‌کس همراه واقعی نیست جز خودت.
هیچ‌کس همدرد حقیقی نیست جز خودت.
هیچ‌کس نجات‌بخش نیست جز خودت.
و هیچ خدایی نیست، جز خودت...
اگر با خودت بیگانه نباشی!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x