هادی احمدی (سروش):

بلوغ دیررس هم آفتی است درست شبیه بلوغ زودرس.
معلوم نیست کجای ژنتیک آدم‌ها دستکاری می‌شود که یک دختر 9 ساله چنان زود به بلوغ می‌رسد که با خرواری ممه، شبیه یک زن سی‌ و اندی ساله‌است.
از سوی دیگر پسری مثل من تا 19 سالگی هم به بلوغ نمی‌رسد!
چه چیزی در بدن آن دختر بود که در من نبود؟ همیشه برایم سوال است. اما فقط قیاس من و او نبود، من در قیاس با همه این پرسش را داشتم!
×××
در تمام دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و حتی تا دانشگاه درست شبیه یک گوجه‌سبز بودم به همان اندازه جذاب، آب دهن راه‌بنداز و البته سفت و کوچولو.
در میان همکلاسیان ریشو و پشمالو، در میان جوانانی که استخوان‌هایشان بواسطه‌ی تغییرات هورمونی دگرگون شده بود و در بین صورت‌های کک‌ومکی و جوش‌جوشی با دماغ‌های یوغور و زوزه‌هایی چون شغال، من بقول گفتنی یک چغال بودم!
بزحمت از شر حشر بچه‌بازان (شاهدبازی حافظ) جان سالم بدر بردم!
بخاطر همین چندان با کسی گرم نمی‌گرفتم و ترش‌رو می‌رفتم و ترش‌رو می‌آمدم. درست شبیه یک گوجه‌‌سبز.
×××
نگرانم کرده بود این بلوغ نافرجام.
کم‌کم داشتم به پسر بودنم شک می‌کردم. نکند ناقص‌الخلقه‌م؟ یک چوچوله‌ی کوچولو نقش ادرارپاش را برای مثانه‌ام بازی می‌کرد. نه پشت لبم سبز شد، نه جوشی بر صورتم نقش بست و نه اثری از صدای ترق‌تروق ترکیدن استخوان‌هایم می‌شنیدم.
شکاک بودم که نکند جثه‌ی ریزم ربطی به بلوغ نشدن دارد؟
آنزمان که خبری از مشاوره نبود. حیا هم نگذاشت از کسی علت را جویا شوم...
پناهگاهم کتابخانه بود. کتاب قطوری از یکی از بیمارستان‌های آمریکا را به قلم چندین پزشک خواندم که صفر تا صد بلوغ زن و مرد را با رسم شکل(!) و تصاویر رنگی‌سکسی که تا آنزمان ندیده بودم نشان داده بود.
چیز زیادی از فحوای علمی مطالب دستگیرم نشد جز این‌که فهمیدم بلوغ جنسی هیچ ارتباطی به بزرگی جسم و سن ندارد. یعنی کسی که دو پاره استخوان و یک پوست‌پیاز روکش داشته باشد بالغ می‌شود.
خب خیالم راحت شد اما تا کی؟
آرزو داشتم اگر بلوغ در راه نباشد لااقل چار تار سیبیل و ریش دربیاورم تا مردم نخندند که آن پسر کوسه است، لعنت به تو رفسنجانی!
×××
آن دخترک مرا می‌خواست و من نچندان او را.
خوب می‌دید که خیلی فنچم! من هم چون این را در خود می‌دیدم از هم فاصله گرفتیم.
بلوغ زودرس او، با حجم باسن و سینه‌های برجسته، حشر آن پسرانی که بوی کون خیس (کونی که بعد از دستشویی خشکش نکنی!) می‌دادند را چسباند به سقف.
همین شد که او بدست بزرگانی چند، دست‌به‌دست شد و عاقبت پدرش از غرور مردانگی و مرور وادادگی، بهمراه یک شوی از همه‌جا بی‌خبر، به خانه‌ی بخت فرستادش و طفلک خیلی زود گوجه‌‌سبزش زرد شد و پلاسید!
×××
درست اوایل خدمت سربازی، یک سبزه از پشت لبم سبز شد شبیه یک برگ ریز روی گوجه‌سبز، و هر روز می‌نشستم به تماشای سبزه، در آینه‌ای زنگاربسته، عین خیام! و هرشب رویای لذت صورت ریشو را می‌دیدم.
تاآنکه بالاخره استخوان‌ها ترکید و صدای بلندش(!) دقیقاً به‌مانند ترکیدن استخوان در آتش زدن مردگان در کوره‌های مرده‌سوزی بود!
و شروع درازای قد در ازای هورمون‌های خاک‌برسری!
بالغ شدم.
×××
اما همین‌که خبر از رویش مو در پشت لب، سر پناهگاه، سربزنگاه، سر شرمگاه و سر رستنگاه شد تاب دیدنش را نداشتم و خرواری ریش را با تیغ، و پشم را با میخ می‌زدم درست از روزی که مویی در آمد تا به امروز.
اکنون هر روز در آینه خود را می‌بیینم و از صورت همیشه شیش‌تیغ تراشیده‌ام خوشحالم و از حجم بلوغم شگفت‌زده‌ام!
اما هرشب کابوس نتراشیدن صورت پُرریش را می‌بینم!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
trackback

[…] گواهی و یک روز پاره‌اش کردم‌ :). بلوغ من دیررس بود عین گوجه سبز. پس از عمری زندگی، اکنون نه آن شهر، جبر مکان من شد نه آن […]

error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
1
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x