با برادرم رفتیم تا هم در طبیعت بهاری گشتی بزنیم و هم گیلاخه و قازیاقه [ترههای کوهی] بچینیم، تا با آن یک آش دوغ اساسی درست کنیم و بزنیم بر بدن.
از روستای پنجه [محل تدریس داداشم] رفتیم کمی آنسوتر.
او خرابههای متروکه و مدفون شده در خاک که در دامنهی یک کوه بود را نشانم داد و گفت اینجا روستای قدیمی بوده. ببین، چند سال ازش گذشته که فقط اندکی از آن از زیر خاک بیرون زده؟ شاید پانصدسال شاید هم بیشتر...
×××
جالب بود، ولی دیدن دیوارها و سقفهای مخروبه که بدرستی مشخص هم نبود خیلی مهیج نبود. فقط ازش پرسیدم به نظرت اینجا گنج هم هست؟
که گفت، شاید. ولی گنج توی خرابههای روستایی معمولأ دفن نمیشده. البته اگرهم بوده تاکنون بیرونش آوردهاند.
دورتر رفتیم و قبر گبرها [زرتشتیان] را نشانم داد. این را تاکنون ندیده و نه شنیده بودم. از آن روستا خیلی دورتر بود و رابطهای نمیشد بین این گورها و آن روستا یافت. البته گبرها خالی بود و فقط چند مکعب بزرگ در دل خاک بود.
نشستیم به چیدن گیاهان مرتعی بهاری در تپههای ماهور. یک سبد پر چیدیم و باران گرفت و دواندوان برگشتیم سمت مدرسه.
×××
سیزده بدر شد و این بار با همسرش و خودش رفتیم به گردش؛ ولی این بار با صحنهی بهتآوری روبرو شدیم.
تمام آن آبادی مدفون شده در خاک را تا عمق زیادی کنده بودند.
پرسیدم به نظرت اینجا گنج بوده که همه جا را کندند!؟ اصلا چه کسی؟ چطور و با چه سرعتی این کار را کرده؟ آنهم عدل بعد از چند روز کوتاه؟
متعجب و انگشت به لب گفت، گنج؟ شاید؛ اگرهم بوده تاکنون بیرونش آوردهاند.
×××
آن روستا را چنان شخم زده بودند که باورکردنی نبود. مطمئن بودیم طی این مدت هیچ بیل مکانیکی یا گروه گنجیابی هم ندیده بودیم چون تنها راه دسترسی به آن روستا از روستای محل تدریس داداشم میگذشت و مدرسهاش هم در ابتدای آن راه بود و پنجرههایش همیشه رو به آن مسیر دید داشت. اینکه کی و چگونه و توسط چه کسانی انجام شده بود؟ هنوز جزو اسراری است که فقط آن روستای مدفون شده خبر دارد.
این شگفتانگیزترین، سریعترین و عمیقترین کاوشی بود که میشد تصور کرد. زیرا حجم حفاریها بهحدی زیاد بود که احساس میکردی کار اجنه و نیروهای ماورالطبیعه است.
دروغ چرا؟ ابتدا حسوديم شد. چون من به گنج فکر کردم اما یکی دیگر آن را برده بود! لابد با این استخراج، حسابی ثروتمند میشد.
×××
خلاصه هرچه بود را برده بود. شاید هم چیزی نبود و تمام آنجا را کنده بودند تا چیزی بیابند. معمولأ حجم زیاد حفاری، نشان از فقدان گنج دارد. شبیه موش کوری که در زیرخاک، حفر میکند تا سر از جایی دربیاورد که میخواهد اما بدلیل اینکه کور است و یا کمبینا، همیشه از جایی سر برمیآورد که نمیخواهد!
آنگاه که حجم انبوهی از پشتههای انباشته شدهی خاک را در یک جا میبینی، به این یقین میرسی که اینجا موش کوری بوده!
×××
همیشه دنبال گنج بودم اما هیچگاه دنبال زیرخاکی نبودم. گنج، نه در زیر زمین است و نه در دست دیگری.
گنج، زمان توست. زمانی که با آگاهی کشف شده؛ میتوانی آن را بیرون بکشی و به بهترین چیز زندگیت تبدیلش کنی.
گنجهای زیرخاکی آمدنیامد دارند؛ ولی گنج خودت، همیشگی است و هروقت خواستی قابل استخراج و قابل خوردن است انهم بدون هیچ ترس و دلهرهای؛ هروقت هم نخواستی رهایش میکنی.
بیآنکه کورکورانه، مدام اینسو و آنسو را حفر کنی، همیشه در گنجی!
گنجیاب تو، کشف استعداد و عشقت است. کشف چیزی که برای آن بدنیا آمدی!
×××
گنج تو، دورتر از پنجهی فکر تو نیست!
www.Soroushane.ir