گفتم، گفت: عنوان کتابی از اینجانب است که بر گفتگوهایی بر سر چالش‌های روزمره‌ی انسانی تمرکز دارد،
خیلی سخت است که این مجموعه را مجموعه داستان کوتاه نامید اگرچه در تمامی آنها روایتی داستان ‌وار نهفته است اما به واقع اثری از فضاسازی، شخصیت‌پردازی و .. نیست گویی فقط یک گفتگوی ساده است اما در پس این مناظره “من و او” چیزهای زیادی مطرح می‌شود، پرسش‌های زیادی عنوان می‌شود و پاسخ‌های بجا و نابجا… که گاهی شکل طنز بخود می‌گیرد و گاهی شکل درد.
مجموعه روایت:” گفتم، گفت!” مجموعه از گفتگوهای حیاط خلوت حیات ماست که در آینه شفافیت ذهن و برای رهایی و پاسخ به بسیاری از افکار و باورهاست…
همه آنها از یک بحث و ابهام ساده شروع می شود به اوج می رسد و در نهایت فروکش میکند…
شاید بالا و پایین شدن اندک این روایت در چندخط از یک گفتگوی ساده، روایتگر ضربان قلب یک اثر داستان‌وار باشد…

8 اردیبهشت 1403

فرق!

گفت:”آقاجان، شیعه و سنی که فرقی نداره.”گفتم:”اگه فرق نداره چرا نمیگی سنی و شیعه!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
3 اردیبهشت 1403

نمونه!

گفتم:”واقعا وضع اقتصادی مملکت افتضاحه.”گفت:” آقا چرا اینقد سیاه‌نمایی می‌کنی؟! کی میگه وضع اقتصادی افتضاحه؟ اقتصادمون خیلیم خوبه. برای نمونه […]
28 فروردین 1403

دیوار!

گفتم:”این دیوار رو برای چی ساختی؟”گفت:”که ازم محافظت کنه.”گفتم:”خودت چرا اینجا ایستادی؟”گفت:”که از دیوار محافظت کنم!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
16 فروردین 1403

سرکه!

گفتم:”این‌همه سرکه رو چرا ریختی توی تشت؟ اصلآ چرا لخت شدی؟”گفت:”که توش بشینم.”گفتم:”چرا اونوقت؟”گفت:”دکتر گفته برای ازبین بردن انگل‌های روده، […]
21 اسفند 1402

خوش‌بین و بدبین!

گفت:”مطمئنم با این وضع بد اقتصادی بزودی همه‌ باید بشینیم فقط گه بخوریم.”گفتم:”آره ولی مطمئنم اینقد گه وجود نداره که […]
16 اسفند 1402

گیر!

گفت:”هنوز نفهمیدی؟ پس کی سر درمیاری؟”گفتم:”سر درآوردم اما شونه‌هام گیر کرده!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!