آکنده‌های پراکنده، نوشتارهایی است پراکنده از هر گوشه و کناری در هر چیزی که شاخک‌های‌ام را به لرزه‌ انداخته. واگویه‌هایی است عمومی از نگاه من، شاید آکنده از نکته‌ها باشد و شاید هم نه.

27 تیر 1400

سگبان

خواجه‌ی پیر، هفتاد قلاده سگ داشت. شمارش دقیق آنها، کاری بود که هر روز می‌کرد. با اینکه شغلش این نبود، […]
6 تیر 1400

عادات

چهره‌ای که این‌همه سال در آینه می‌بینیم آنقدر به‌اش عادت کرده‌ایم که چیزی جز آن را تصور نمی‌کنیم. مهم نیست […]
28 خرداد 1400

زبان

با اینکه هرکسی از سرزمین مادری و زبان مادری متفاوتی برخوردارست اما حرف‌های ما به گونه‌ای دیگر به دل دیگران […]
27 خرداد 1400

باهم و بی‌هم

اوایل، کنار هم توی یک بشقاب غذا می‌خوردیم، کمی بعد، هرکدام با یک بشقاب جدا و بعدها، او آن‌طرف سفره […]
27 خرداد 1400

نماینده

شهر ما، کم‌ ترددترین شهر جهان بود! محصور در میان کوه‌های بلند و در عمق دره‌ای شیب‌دار و تند. با […]
26 خرداد 1400

شما نیکوکارید!؟

لابد ذهنتان سراغ این می‌رود که صدقه‌ای داده‌اید یا نه؟ دست کسی را گرفته‌اید یا نه؟ پولی، غذایی، چیزی به […]
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!