نه از گاراژ شروع کردم و نه وصل بودم به جایی. اصلاً داشتن گاراژ، خود بزرگترین سرمایه است! و بدون اتصال به جایی، هر شروعی شبیه رفتن به جهنم است! تمام کسب و کارم، از داخل تنها اتاق خوابم شروع شد، با یک لپتاپ قراضه! سه سال غیررسمی و پنج سال حقوقی کار کردم. روزی که میخواستم کسب و کارم را رسماً راه بیاندازم کلاً ۵۰ میلیون پول داشتم که نصف این مبلغ از پول پیش خانه بود و نصف دیگرش، ماشینم را فروختم. باید ۳۰ میلیون میدادم بابت رهن دفتر، ۱۰ میلیون یک دستگاه نوتبوک حرفهای میخریدم و ۱۰ میلیون هم تجهیزات اداری. یعنی تمام سرمایهام را دادم که چیزی را شروع کنم و این شاید بدترین و پُرریسکترین حرکتم بود. تا اینجا فقط پول خرید پارو داشتم!
-----
پیش از ثبت حقوقی شرکت، با یک متخصص کهنهکار که قبلاً هم شرکت داشت اما بدون فعالیت بود به اصرار خودش قرار شد شریک شویم. البته بصورت کنسرسیومی. یعنی شرکت من با شرکت او در حوزههای مشترک با هم کار کنند. او مشاور یکی از شرکتهای بزرگ معدنی بود حقوق خوبی میگرفت. حقوق ماهانهاش، دوسوم کل سرمایهی من بود! یعنی با دو ماه حقوق، بیش از تمام سرمایهی زندگی من عایدی داشت.
کلی قرارداد فیمابین رد و بدل کردیم دست آخر گفت برای شروع فعالیت شرکتش یک میلیارد تومان برآوردهزینه کرده و تا این پول را در اختیار نداشته باشد مجدد شروع نمیکند! چون میگفت قبلاً هم بخاطر سرمایهی کم، شرکتش از فعالیت افتاده! نمیتوانستم منتظر جمع شدن یک میلیارد تومان او باشم.
------
بیش از هشت سال از آن روز میگذرد او هرگز یک میلیارد تومان جمع نکرد تا فعالیتش را شروع کند و من تمام این مدت، کارم را مشتاقتر و مستمرتر از هر روز ادامه میدهم اگرچه بسیار سخت، نفسگیر و پُرچالش بود و هست، اما به ۱۳ سال کارمندی میارزید، باید از این جهنمی که برای خود ساخته بودم سربلند بیرون میآمدم. تجهیزات اداری و تخصصی، ظرف یکسال چندبرابر شد و طی پنج سال نخست تعداد سازمانهایی که مشتری شرکتم شدند مرز ۵۰۰ سازمان را رد کردند.
چیزی که باعث شد او نیاید یک میلیارد تومان نبود، بلکه حقوقی بود که میگرفت! هرچند اخیراً هم شنیدم که مدتهاست خانهنشین شده!