به یک مهمانی دعوت شدیم. چند مهمان دیگر بطور ناخوانده یا خوانده آمدند که نمیشناختیمشان.
همانطور که مهمان از مهمان خوشش نمیآید ولی به شکل عجیبی میزبان از هر دو مهمان خرسند بود.
×××
بعد از صرف شام و کلی بحث و گفتگو، از سر بیکاری مرتب همدیگر را نگاه میکردیم که یعنی:"خب کافیه! خوش گذشت، خداحافظ"
که یک آن پسر نوجوانی از سوی مهمان دیگر که ظاهراً پسرخاله میزبان بود گفت:"بیاین چالش مانکن بازی کنیم."
×××
آخر شب بود و همه در رودربایستی؛ ولی از سر بطالت و نشکستن دل آن نوجوان، پذیرفتند و ما هم به ناچار و البته بدون اینکه بدانیم این چه بازی یا چالشی است؟ پذیرفتیم.
دقایقی همه به همان شکلی که بودند سر جایشان خشک شدند. من هم دست به استکان چای دبش(!) میخکوب شدم.
طبق قانونش کسی که حرکت میکرد، حرف میزد، یا میخندید و یا پلک میزد میسوخت!
همین؟
بله؛ همین!
×××
از این چالش ناقص و بیمزه کمی حرص خوردم. اما خیلی طول نکشید در حد چند دقیقه. با اینحال بازی جدیدی بود و البته از یک احساس پیروزی احمقانهای خوشحال بودیم که نسوختیم!
وقت خداحافظی شد و به خانه برگشتیم که یک آن متوجه شدیم گوشی همسرم نیست!
اولین کاری که هرکسی میکند تماس گرفتن است. گوشی زنگ میخورد اما اثری ازش نبود.
آخرین بار یادش آمد که روی کابینت آشپزخانهی میزبان و قبل از شروع چالش دیده.
با هزار عذر تقصیر به میزبان زنگ زدیم که آیا گوشی موبایلی آنجا جامانده یا نه؟ و ایشان بعد از کلی گشت و گذار گفت، نه.
میزبان که زنی آبرومند، دلسوز و پیگیر بود گفت، اجازه بدهید به آن مهمان دیگر زنگ بزنم و زنگ زد و آنان نیز اظهار بیاطلاعی کردند...
×××
گوشی بطور کل از دسترس خارج شد.
قیدش را زدیم.
هرچند همسرم یقین داشت که در خانهی میزبان گم شده. ولی یقینش اهمیتی نداشت باید حواسش را جمع میکرد. درچنین شرایطی کسی را نمیشود متهم کرد که نهایت بینزاکتی است!
×××
داستان گم شدن گوشی، میزبان را بهشدت نگران کرد و شکبرانگیز شد. طفلک بو برده بود که کار، کار همان پسر چالشی است اما نمیدانست چطور به روی او یا والدینش بیاورد. بهرحال دزد نگرفته پادشاهست! حتی اگر او نیز برده بود امکان اثباتش نیست وقتی دیوار حاشا بلند است!
همیشه اینگونه نیست ولی اینبار خوششانس بودیم چون بعد از سه روز و با ترفندی که نفهمیدم چطور و چگونه؟ میزبان، گوشی را از او گرفت و به ما رساند.
×××
آن نوجوان در کمتر از یک دقیقه و جلوی چشم همه، موبایلی را کش رفت با چالشی که خود راه انداخته بود؛ و ما عین بُز به جایی چنان میخکوب شده بودیم که نکند چالش را به هم بزنیم!
[…] چالش مانکن!مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه به یک مهمانی دعوت شدیم. چند مهمان دیگر بطور ناخوانده یا خوانده آمدند که نمیشناختیمشان.همانطور که مهمان از مهما […]