بجز ابر و بادی که با ترکیب نشاستهی خیس و گرم و جوهر میساختیم و کاردستی تکراری درس هنر بود؛ خطاطی با قلم نی و مرکبی که در آن لیقهای داشت هم بخشی از هنر روزگار مدرسهی ابتدایی بود و البته هنوز هست.
×××
لیقه کاربردی دارد که به ماهیتش فکر نمیکردم؛ پیشتر فکر میکردم این جوهر نیست که رنگ دارد بلکه لیقه است که جوهر دارد!
این رشته از پشم ابریشمی برای جلوگیری از ریختن مرکب[جوهر] و کنترل میزان جوهربرداری توسط قلم نی است.
و این فلسفهی کاربردی جالبی دارد.
×××
امروز هر آدمی را شبیه یک شیشه جوهر میبینم؛ و خواستشان را قلم نی میدانم و لیقهی درون آن را ترس.
بعضیها لیقهی زیادی را درون جوهر خود چپاندهاند؛ آنچنان که دیگر قلم بزحمت به جوهر وجودش آغشته میشود! لیقه که زیاد باشد جوهری باقی نمیماند که به خورد قلم رود و بجای نگهداری از ریزش جوهر، همهاش را میخورد و میبلعد!
بعضی نیز لیقهی کمی فرو کردهاند خوب و روان مینویسند اما سانسوروار.
برخی هیچ لیقهای در جوهر نگذاشتهاند و بیمحابا مینويسند هرچند جوهر در این حالت تمایل زیادی به ریختن دارد ولی حسابی پرجوهر مینویسند.
برخی نیز اصلا اطلاع ندارند که یک شیشه مرکب در وجودشان دارند!
×××
لیقه، با اینکه بهخودیخود خشک است ولی کلمهی خیسی است!
شاید چون وقتی تلفظش میکنی خیسی زبانت را میفهمی. درست شبیه کلمهی لیقوان.
لیقه، کلمهی خیسی است؛ ترس هم خیسی است!
www.Soroushane.ir