یکی از چیزهایی که باعث شد همچنان دین، مشتری داشته باشد تلاش دینپژوهان عوامفریب است تا وانمود کنند دین یعنی معنویت. به ظن آنان، کسی که دیندار است یک آدم معنوی است. درحالیکه این چیزی نیست جز یک عقیدهی باطل.
معنویت، صورت معنایی یک ماده است اما آنقدر این واژه با دین به کار رفته که انگار دین یعنی معنویت و معنویت یعنی دین.
×××
ارزشهای اخلاقی و معنابخشی به زندگی، میتواند منجر به خلق یا دریافت معنویت شود بنابراین هیچ الزام و ضرورتی به استفاده از دین برای داشتن یک زندگی معنوی نیست.
معنوییگرایی در مقابل ماتریالیسم یا مادیگرایی همیشه محل منازعه بوده و هست؛ ولی حکومتها، دین پژوهان و جهل مردم، کاری کردند که فکر کنیم کسی که حالش با یک شیء خوش است پس مادیگراست و از طرف دیگر کسی که صبح تا شب رو به قبله، دولا راست میشود در آرامش عرفانی به سر میبرد. در حالیکه نه ماده به خودیخود خلق ارزش میکند و نه جدایی از ماده.
×××
اینکه پس از این جهان، جهان دیگری هست مهمترین نقطهی عرض اندام دین است. زیرا ادیان، ذهن و احساس را مبدل به روح کردند؛ روحی که پس از مرگ از بدن مادی بیرون میرود تا به لقای خدا برسد.
عقیده داشتن به روح، باعث شد معنویت با دین، زیاد دمخور شود. ولی چه بعد از مرگ، به شکل بوته و سگ و گربه، به شکل شن و ماسه و درخت، به شکل یک انسان دیگر یا حیوان ظاهر شویم و چه نشویم این ارتباطی به معنویات ندارد. آنچه از ما باقی میماند، هم جسم ماست و هم روح ما. اما نه آن جسمی که اکنون داریم و نه آن روحی که ادیان میگویند.
×××
بله جهانِ پس از مرگ هست. چون جهان همیشه هست! من و تو بعد از مرگ، در بافت این طبیعت رها میشویم اما نه به معنای وجود روح یا جسممان. در بعد مادی پس از مرگ، ما در عین حضور نداشتن، حضور داریم ولی این من و تو نیست بلکه بخش یا شکلی از ماده است و معنویاتی که از من و تو نیز باقی میماند یاد ماست، تلاش ماست و آثار ما.
زندگی ما آدمها از ماده است و با ماده عجین شده اما این تماما شکل مادی به ما نمیدهد بلکه ماده، فنداسیون و اسکلت سازهی آدمی است و معنویت، خود زندگی است. زندگیی که از داشتن یا نداشتن ماده برآمده. پس ارتباطی به داشتن عقاید دینی و مذهبی و ارتباط با پیام الهی ندارد.
×××
زندگی معنوی یعنی ارزشمندی، هدفمندی، تلاش، احساسات، تمرکز، شادی، عشق و... بنابراین مترادف کردن دین با معنویت یک شکل باستانی از معنویت است و نه خود معنویت!
معنویت کالا نیست؛ اما احساس و ارزش ناشی از دریافت یا عدم دریافت کالاست. مثلاً لباس، یک چیز معنوی نیست اما احساس خوشپوشی، پوشیده بودن یا داشتن و حتی نداشتن لباس، یک حس معنوی ناشی از بود و نبود این کالاست. این یعنی صورت زندگی آدمی، هم با مادیات است هم با معنویات. ولی این معنویات یک چیز الهی یا ماوراطبیعه نیست.
×××
اگر با یک فنجان قهوه، با یک پیادهروی، با چند ساعت نوشتن، با خواندن یک کتاب، با تماشای مسیر جاده، با سفر رفتن، با رانندگی کردن، با ساعتها اندیشیدن و با حضور در خلوت تنهایی خودت، به لحظه به لحظهی زندگیات معنا میدهی و تلاش میکنی تا رسالت شغلی یا انسانیات را به نتیجه برسانی پس تو یک آدم معنوی هستی حتی اگر هیچ دین و مذهبی نداشته باشی...
×××
امروزه باید از دین رها شد تا بتوان به زندگی معنا داد!
#مهسا_امینی #کیوان_شریف
www.Soroushane.ir