بیشتر از ۶ بار از روبروی کتابفروشی رد شدم تا دقیقاً عنوان کتابی که ذهنم را درگیر کرده بود درست بخوانم ولی موفق نشدم؛ شاید بخاطر این بود که هر بار گذرا رد میشدم. بار آخر دقایق بسیاری پشت شیشه، عنوان کتاب را بارها بازخوانی کردم و حتی خطاهایی که قبلاً کرده بودم را سعی کردم اصلاح کنم، بدون کمک هیچکسی بالاخره خواندمش. سقوط قسطنطنیه.
فتح قسطنطنیه اگرچه به دست ترکان عثمانی بود و پایانی بر امپراتوری بیزانس ولی خوانش این عنوان برای من هم شبیه یک فتح بود. شبیه سقوط نابلدیهایم بود. شبیه فهم من از قدرت کلمه بود، شبیه شکستن باورهای نادرست بود و شبیه شروع یک آغاز جدید.
قسطنطنیه، واژهی پرطمطراق و خیلی سنگینی است؛ اصلاً انگار حرف به حرفش با هم همخوانی و هارمونی ندارد. انگار بهزور کنار هم چپانده شده تا مفهوم سنگین و زورمند و غیرقابل شکستی را نشان دهد. انگار دژی است مستحکم. انگار شکسته نمیشود ولی شکست. چه توسط ترکان عثمانی، چه توسط یک کودک دبستانی!
فهمیدم دژها و شهرها و واژهها هرچقدر هم مستحکم باشند در برابر ایستادگی و پایداری و سماجت، سقوط خواهند کرد.
www.Soroushane.ir