انقلاب شده بود.
سالها بعد، پیش از آنکه حجاب به شدت اجباری شود، مردم هنوز اندکی باز بودند. در و همسایه، همیشه پر از دختران و زنانی بود که چادر بر سر داشتند اما زیر آن همه چیز پیدا بود، چادری که همیشه لَخت بود و بیبندوبار که بدرستی بر سر نمیرفت و موهای پریشان آنان را همواره به نمایش میگذاشت و لباسهای نازکی که از زیر چادر خواهش میکردند تا برجستگیهای بیشتر را یکهویی به چشم جستجوگری نشان دهند!
هنوز خانمهای معلم پوشش آزاد خود را حفظ کرده بودند.
کلاس اول و دوم و سوم ابتدایی، معلم ما زن بود.
×××
دقیقاً بخاطر دارم معلم کلاس اول خانمی زیبا بود که با چادر میآمد اما به محض ورود آنرا گوشهای رها میکرد و با تاپ و دامن سر کلاس حاضر میشد و پر و پاچهی سفیدش و جاهای بیشتری از بدنش دیده میشد که همچنان چشمنواز بود. نمیدانم یک کلاس اولی چه فهمی دارد از جنس مخالف؟ اما نگاه کنجکاومان در پی دیدن عریانی بیشتر او بود، جذابیت و زیبایی، غریزهای نهادینه شده است نه نمیشود آن را سرزنش کرد.
برای دیدن خانم معلم جذاب و زیبا، همگی گوش به فرمان او بودیم. خیلی هم خوب درس میخواندیم با اینکه بیشتر بازیگوشی میکردیم. حداقل برای دیدن لبخند رضایت او و یا شاید برای نزدیک شدن به او از هیچ تلاشی فروگذار نبودیم. گوش به زنگ بودیم نه برای رفتن از کلاس بلکه برای رفتن به کلاس! اما فقط این نبود او به همان اندازه که آدمِ بازی بود خیلی هم خوشخلق و مهربان بود..
غریزهی مبهم، کار خودش را میکند آنچنان که در پای تخته چقدر گچ یا تختهپاککن روی زمین میانداختیم تا بههوای برداشتن آن، کمی بالاتر از بُرش پارچهی دامن خانم معلم را دید بزنیم!
حتماً که خیلی پررو بودیم. شاید هم ندایی میگفت این آخرین تصاویری است از این دست که میشود دید، چون بعد از آن دیگر آن خانم معلم را هیچگاه ندیدیم در هیچ کلاس و مدرسهای! وقتی هم که رفت همه برایش گریستیم و او نیز بسیار گریست.
×××
درست کلاس دوم و سوم، خانم معلم دیگری بر سر کلاس حاضر شد و چنان محجبه بود که نمیشد حتی دستهایش را دید! همه منتظر بودیم که زنگ کلاس بخورد تا از دست این راهبهی ترسناک خلاصی یابیم. نمیدانم چرا اینقدر جدی و خشن و بیرحم بود؟ انگار فرو رفتن در حجاب او را حتی نسبت به خودش هم نامحرم میکرد. آنقدر که حتی با خودش هم سر جنگ داشت.
بدترین نمراتم مربوط به همین دو سال بود و بیشترین کتکها را از خانم کلاس دوم و سومم خوردم!
www.Soroushane.ir