برای اردوی نظامی باید میرفتیم ماهیدشت کرمانشاه. مسافت ۳۵ کیلومتری در چلهی تابستان و با دمای حدود ۵۰ درجه را باید با پای پیاده طی میکردیم. با کولهپشتی سنگین حاوی پتو، تجهیزات نظامی و بیل و کلنگ بهمراه اسلحهی بدقوارهی ژ-۳ با خرواری خشاب اضافی را هم باید کول میکردیم در مسیرهای بیراهه.
باید به مدت ۱۶ شبانهروز در اردو میبودیم بماند که راه به راه کمین میزدند و با تیر و خمپارهی مشقی بارها غافلگیرمان میکردند تا لحظهای آسوده نباشیم. فقط یک قمقه آب همراهم بود که سعی کردم از آن ننوشم تا تمام نشود. میگفتند ۴۸ ساعت خبری از آب نیست. وقتی بعدازظهر خواستم جرعهای از آن بنوشم دیدم آنقدر گرم شده که دقیقاً در نقطهی جوش بود که همه را دور ریختم ولی براحتی تشنگی را تحمل کردم.
×××
۴ روزهی نخست را به هر جان کندنی بود دوام آوردم اما پیشنهادی بیشرمانه روی میز بود تا بجای ادامهی اردو، نگهبانی مرکز آموزشی را بدهیم و من که از گرما به شدت بیزارم، نگهبانی را برگزیدم! غافل از اینکه شرایط وخیم این پیشنهاد بیشرمانه صدبرابر بدتر از ادامهی اردو بود؛
پس به مرکز برگشتم.
هرکسی تمایلی به این کار نداشت و نیرو به اندازهی کافی نبود بنابراین باید ۲ ساعت پست میدادم، ۲ ساعت آمادهباش و ۲ ساعت خواب (این هم یعنی پریخوابی، بخاطر ترس از به سرقت نبردن خشاب و تفنگ!) تقریباً ۴۸ ساعت اصلاً نخوابیده بودم داشتم کور میشدم؛ مغزم به کل از کار افتاده بود. البته کلاً آدم کمخوابی هستم ولی نگهبانی دادن ایستاده، نشستن بیهوده و خوابیدن با ترس، کلاً هر فرصتی برای استراحت مغز را از بین میبرد.
×××
نتیجه!؟من مقاومت کنم مغز نمیکند! آنچنان که وقتی ایستاده بودم با کلاه فلزی(جنگی) و اسلحه، روی زمین سقوط میکردم و پاسبخش میآمد و جمعام میکرد و عین یک مترسک باز عَلمَم میکرد تا سرپا بایستم. حتی وقتی که روی سکوی آمادهباش هم نشسته بودم دقایقی بعد باز سقوط میکردم و کلاه جنگی به سمتی میافتاد، اسحله به سمتی و من به سمتی دیگر.... منی که از ترس تجهیزات نظامیام، لحظهای نمیخوابیدم، با قفل شدن مغزم، بدون هیچ ترسی، ناخودآگاه روی زمین سقوط میکردم و پخش و پلا میشدم! صحنهای بسیار مضحک و البته خندهدار!
×××
این خاطره را گفتم که بگویم خستگی ناشی از بیخوابی شدید، بدترین چیزی است که میشود تجربه کرد و این برای نیروهای سرکوبگر هم صدق میکند. آنان در این شرایط اعتراضات، حتی نمیفهمند کجا هستند، مشغول چکاری هستند و باید چکار بکنند؟ کمبود نیرو هم همیشه هست؛ بنابراین ادامهی اعتراضات یعنی سقوط و پخش و پلا شدن تکتک این نیروها. چون یا درحال پست دادن هستند، یا آمادهباشاند و یا نگران تجهیزاتشان؛ و این یعنی قفل شدن مغز از بیخوابی؛ حتی اگر بهزور موادمخدر موقتاً سرپا باشند!
این سرپا شدن دقیقاً به مثابهی مترسک بودن آنان است، پس فراموش نکنیم حتی کلاغ هم از مترسک نمیترسد!
#مهسا_امینی #جواد_پوشه
www.Soroushane.ir