تا جایی که من بخاطر دارم بعد از انقلاب ۵۷، شهری چون شهر ما هنوز مجسمهی شاه را بر روی یک پایهی بلند از سنگ مرمر سفید داشت. سه، چهار سالم بود و چندین سال پسازآن دیدم با مته و کلنگ به جانش افتادند و تبدیلش کردند به میدان سپاه!
×××
با اینکه بیشتر از چند سال از انقلاب در پایتخت گذشته بود ولی ارتعاش چنین دگرگونیی خیلی دیر به شهرهای دیگر میرسید. حتی معلم کلاس اولم یعنی درست هشت، نٌه سال بعد از انقلاب، خانم منصوری با دامن کوتاه و سر لٌخت سر کلاس حاضر میشد. سر ورودی گاراژ نیز جوان ژولیدهای بود که آبجوهای زیادی را روی یک یخچال ویترینی گذاشته بود و میفروخت.
×××
به یکدفعه، جای خانم منصوری خوشگل و مهربان با موهای بور و دامن کوتاه که پاهای سفیدش پیدا بود را خانم موسوی بدجنس و گوشتتلخ گرفت که چاق بود و مقنعهای، با مانتو بلند و گشاد که حتی کفشهایش هم از زیر آن معلوم نبود. مجسمه شاه تخریب شد و آن جوان هم به به اتهام ساختگی عضویت در سازمان مجاهدین به زندان انداخته شد و یکبار برای همیشه باروبندیل آبجو برچیده شد.
×××
انقلابها مال پایتختهاست. چون تمرکز قدرت، در پایتخت است. چون جمعیت و امکانات در پایتخت است و چون لانهی زنبور هم در پایتخت است.
شهرهای اطراف فقط متأثر از قدرت حاکم در پایتخت، به آرامی و کندی بسیار، رنگ عوض میکنند؛ آنهم به شرطی که قدرت حاکم در پایتخت، جای پایش را محکم کرده باشد!
برای کسی که در شهر کوچک یا روستا زندگی میکند آمدوشد اینوآن هیچ اهمیتی ندارد. زیرا همچنان که تأثیر قدرت در مراکز است تأثیر رفاه و دگرگونی زندگی هم در آن مناطق است. اما شهرهای کوچک و روستاها آدمهایش نه به ساز این زندگی میکنند نه به ساز آن با اینکه بالاخره ارتعاشات هر تغییری دامن آنان را نیز خواهد گرفت.....
با اینحال تا آن زمان، گویی از هفتدولت آزادند.
×××
شاید آن زمان نبود امکانات و اسباب ایابوذهاب سریع و اطلاعرسانی فوری سبب میشد تا مردم، تغییر را دیر احساس کنند چراکه امروزه یک روستا یا شهر کوچک میتواند پایتخت انقلاب شود و ازآنجاییکه سرعت اطلاعرسانی بالاست نیروهای سرکوب هم از این سرعت بیبهره نیستند و در طرفهالعینی خبردار میشوند و آنان را سرکوب میکنند.
این یعنی چه در آن دوران و چه در این دوران، چه با سرعت اطلاعرسانی و چه بدون سرعت اطلاعرسانی، انقلابها مال پایتختهاست.
اگر دگرگونیی قرار است اتفاق بیفتد اول و آخر، پایتخت اهمیت دارد!
www.Soroushane.ir