درِ فیضیه!

هادی احمدی (سروش):

نقل است طلبه‌ای اسهال گرفته بود و بجای ادامه‌ی حضور در درس فقه، خارج از فقه بود! مدام این‌سو و آنسو می‌کرد تا اجابت مزاج کند. تا مستراح، مسافت زیادی نبود ولی فشار بر او افزون شد و در اولین جایی که دید، رید. اما ناگهان کسی را از دور دید و کارش را نیمه‌تمام گذاشت و سریعاً برخاست و کمی جلوتر رفت و دوباره رید. باز مزاحم دیگری پیدا شد و با نگرانی از دیده نشدن، برخاست و به نقطه‌ای دیگر رفت و آنجا نیز رید. چندین نقطه را به همین شکل به کثافت کشید و تا دم مستراح مسیری را به الطاف روده‌اش مزین کرد.
×××
نگران بود که چه کند و چطور این گندی که زده را تمیز کند که برف بارید. به امید این‌که برف روی مسیر را می‌پوشاند خوشحال و پیروز به کلاس برگشت. برای کسی که مدام با ریدن در دنیا سرخوش است، باریدن برف، یک نعمت است. نعمتی که می‌تواند روی عنش را بپوشاند. با خودش می‌گفت نکند برف‌، آب شود و عن تو پیدا؟ اما به این نگرانی وقعی ننهاد که استادش پرسید، زیاد طولش دادی. آن بیرون خبری است!؟
طلبه گفت، برف می‌بارد.
×××
استادش کنجکاو شد و برای دیدن برف بیرون رفت و دید که راست می‌گوید اما برف بلافاصله قطع شده و آن اندک برفی که آمده بود نیز ذوب شده؛ او متوجه شد که مسیر فضولات آقا از دم در کلاس تا دم مستراح کشیده شده!
او را تنبیه کرد. شلوارش را جلوی همگان درآورد و از تمام طلبه‌ها خواست که هرکدام با ترکه‌ای بر باسن او ضربه‌ای بزنند و گفت، از این تنبیه فیض ببرید. هر طلبه‌ای که ترکه را می‌گرفت ضربه‌ای بر باسن او فرود می‌آورد و به دیگری می‌داد و می‌گفت بیا برادر، تو هم فیض ببر؛ بیا برادر تو هم فیض ببر و الی آخر...
در انتها استاد گفت، خُب کافیست، اگر همه فیض بردند درِ این فیضیه را ببندید! 
#مهسا_امینی #مینو_مجیدی
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x